رمان لابیرنت اثر مهین عبدی

دانلود pdf رمان لابیرنت اثر مهین عبدی
دسته‌بندی‌ها: , تاریخ به روز رسانی: 23 مرداد 1401
اطلاعات اثر:
  • دسته‌بندی:داستان و رمان
  • عنوان:رمان لابیرنت
  • نویسنده:مهین عبدی
  • ژانر:عاشقانه | پلیسی و کارآگاهی
  • تعداد صفحات:828
سوالی دارید؟
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

ناموجود

امتیاز دهید

دانلود رمان لابیرنت مهین عبدی

دانلود رمان لابیرنت اثر مهین عبدی برای اولین بار در رسانه فرهنگی کافه نویسندگان.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان لابیرنت را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم.برای دانلود رمان لابیرنت اثر مهین عبدی با ما همراه باشید.

خلاصه رمان لابیرنت

دو دوست… دو پلیس… دو برادر… درگیر عشقی سوزان…بوی مرگ و خون در شعله های سوزنده باندی مهلک…داستانی که همچون نامش،پیچیدگی بسیار دارد…

دو چیز هستند که به تو درس زندگی را یاد می دهند ،یکی معلمت ،یکی روزگار اولی به قیمت جونش؛ دومی به قیمت جونت! در هزارتوهای زندگی، مشکلات و سختی ها همچو جدول کلمات متقاطع هستند! برای یافتن و سر و سامان دادن به آن ها باید قدم هایت را از همان ابتدا محکم برداری و در پی حل کردنشان بروی ! اگر همچو کوه استوار بودی و محکم، تا انتها می توانی خودت را برهانی از تمامی آن پیچ در پیچ های گاهی سخت و گاهی آسان! اما نه! اگر جای پایت را محکم نگذاری؛ گم می شوی در پیچ و خم مشکلات و خودت را می بازی پس محکم باش! از همان ابتدا خودت را؛ وجوت را صیقل دِِه با راه هایی که نمی دانی در پِِسشان چه رازهای مخوفی نهفته است! محکم که باشی؛ مشکلات خود به خود حل می شوند و همه چیز به سان نقطه هایی به یک دیگر وصل می شوند و تو پیروز میدان می شوی ! پازل ها و جورچین های درهم شده، چیده می شوند و تو برد شیرین را، مهمان وجود فولاد زره ات می کنی ! آری ! قدم هایت را اگر محکم برداری، برندهٔ بازیِ لابیرنت خواهی شد!

بخشی از رمان لابیرنت

_علی حواست هست؟ پسر کجایی؟شاهین به عقاب.

_عقاب به گوشم، علی کجایی؟ چه خبر؟ مگسک اسلحه اش را دقیق تر روی هدف نشانه گیری می کند. ! هدف در دسترسمه! منتظر دستورم حمید دستی به پیشانی اش می کشد با همان جدیت و لحن سفت و سخت قاطع و صدای به شدت جذبه دار و بمِ همیشگی اش می گوید : _علی شش دنگ حواست رو بده بهش؛ یادت باشه اگه به قله داریم می رسیم در کنارش یه دره عمیق هست؛یکم بی حواسی پرتمون کرده اون تََه…

دانه های عرق از زیر نقاب مشکی اش خودشان را به شقیقه هایش می رسانند. نفس های عمیق و مداوم می کشد؛ گرمای خورشید و هوای تابستان با وجود لباس های مشکی اش؛ تمام بدن ورزیده و ورزشکاری اش را داغ کرده و به این فکر می کند اگر از این عملیات جان سالم به در برد، فور اً خودش را به دوش آب گرم برساند. انگشت اشاره اش روی ماشه نشسته و فقط منتظر دستور شلیک است؛ اما حرف های حمید و ظله گرما دست به دست هم داده و کلافه اش می کنند، می داند که سرهنگ می شنود اما از صرف گفتن حرفش نمی گذرد که با توپی پر به حمیدی که درون وََن نشسته و دورادور پیگیر ماجراست می توپد.

_کم از اون جمله های فیلسوفانت به کار ببر حمید… یه ساعتِ زیر این آفتاب موندم فقط دارم این لاشخور رو دید می زنم که برا خودش بساط عیش و نوش به راه انداخته تو اون استخر کوفتی! پس اون هادی چرا نمیاد از اون خراب شده بیرون من کار رو یک سرِ کنم؟ حمید دستی به ریشش می کشد و کمی بیشتر روی ریش هایش مکث می کند؛ بیسیمی که به گوشش وصل شده را کمی فشار می دهد و جواب علی را با اعصابی متشنج می دهد.

_اون ردیاب لعنتیش سیگنال نداره… نمی دونیم دقیق اً تو کدوم محدودست که هر کاری می کنیم ردش رو نمی تونیم بزنیم. سرهنگ هنوز دستوری نداده.

علی برای لحظه ای سرش را از تفنگ ژِ سه اش دور می کند؛ درد مهره های گردنش که یک ساعتی همان طور صاف گردنش را بدون حرکتی نگه داشته بود، شروع به تیر کشیدن می کنند؛ لعنتی ای زیر لب می گوید و دست دیگرش را از دور قُُنداق اسلحه اش بر می دارد؛ سرش را می چرخاند و افراد نیروهایشان را می بیند که به فاصله کمی از او ،آن ها هم روی شیروانی سنگی خانه قدیمی درازکش مانده اند؛ بیش از آن چه که فکرش را می کرد هوای شرجی اذیتش می کند؛ مجدد خودش را در حالت آماده باش قرار می دهد؛ دقایقی که می گذرد و خبری نمی شود با اسلحه اش کلنجار می رود، آن را در حالت تک تیر و نیمه خودکار قرار می دهد؛ نگاهش را به مگسک می دهد و تا درجه چهار آن تنظیم می کند؛

بُُرد مؤثر اسلحه اش در این حالت چهارصد متر است و دقیق اً روی هدفش تنظیم می کند. هدفی که داخل استخر و حال روی سطح آب دراز کشیده و نهایت استفاده را از گرمای هوا و شرجی هوای شمال می کند. مردی که فقط یک شلوارک مشکی کوتاه به پا دارد و بدن برنزه و هیکلی و شکم شش تکه اش حسابی به چشم می آید.

رمان‌های پیشنهادی

  1. رمان الفبای سکوت اثر زینب عامل
  2. رمان عقاب بی پر اثر دریا دلنواز
  3. رمان آوای درنا اثر زینب ایلخانی
  4. رمان رثا اثر زهرا ارجمندنیا و دریا دلنواز
  5. رمان نیلوفر آبی اثر زهرا

اگر صاحب امتیاز این اثر هستید

دسته‌بندی

داستان و رمان

نویسنده

مهین عبدی

ملیت

ایرانی

ژانر

عاشقانه, پلیسی و کارآگاهی

نوع

کتاب الکترونیک

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رمان لابیرنت اثر مهین عبدی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت