دانلود رمان بازگشت طیطو اثر سروناز روحی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان بازگشت طیطو را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان بازگشت طیطو اثر سروناز روحی با ما در تماس باشید
رمان بازگشت طیطو
رمان بازگشت طیطو نوشته سروناز روحی،دارای دو شخصیت به نامهای نگارین و آزاد است.رمان قلمی ادبی متوسط رو به بالا داره..قلم گنگ و پرمعمایی داره.دیالوگهای سنگین و پرمحتوایی داره… یعنی گاهی باید چند بار یه دیالوگ رو بخونین تا بفهمین… مخصوصا آزاد… مطمئنا عاشق دیالوگهای آزاد میشید. در عین فان بودن خیلی رک و بیپرده حرف میزنه.رمان حاشیه نداره که خسته کننده باشه از همون اول وارد بُعد اصلی میشه و رو روال میافته… اولش کمی شبیه بقیه رمانا با رییس کارمندی ادامه پیدا میکنه ولی رییس بودن آزادم با بقیه فرق داره.رمان قلمی قوی و فوقالعاده دارد و فقط در فضاسازی کمی ضعف دارد.توصیه میشود حتما رمان را بخوانید
خلاصه رمان بازگشت طیطو
نگارین جوان شیر ، دختر تنها و مستقلی است که بار زندگی دو نفره با خواهرش را به دوش میکشد ، در یک پرنده فروشی کار میکند و با درآمد ناچیزش زندگی اش را می گذراند ، در این بین خاندان بزرگ و متمولی با آمدن فرزند ارشدش به وطن دچار یک چالش بزرگ می شود … مهندس آزاد زرنگار به محض اینکه بازگشت رقیبش را نزدیک می بیند ، مهره هایش را آماده ی مبارزه میکند و تمام تلاشش برای کیش و مات کردن شاه را به کار میگیرد .بستگی دارد از چه زاویه ای ، به مهره های چیده شده در صفحه ی شطرنج نگاه کرد! پیاده ، مهره ای بسیار مهم برای مبارزه است، این مهره در حالی که جابه جایی محدودی دارد و مهره ای کم ارزش شمرده میشود ، پتانسیل زیادی دارد و میدان نبرد شطرنج را تشکیل میدهد
پایان باز…
بخشی از رمان بازگشت طیطو
– اگر قرار بود رتبه بدن که کدوم زوج بلافاصله بعد از عقد دعوا میکردن … تو قدرت اول شدن و داشتی! کاش میگفتم میومدن به تماشا … که بهت رتبه بدن و مدال ! در برابرم تعظیم کرد و من آرام گفتم: کاش برات بس بودم !
-تو برام اندازه ای… دقیق وکافی… توظرف قلبم تو اندازه ای… تو مغزم سر ریزی… تو خاطره هام لبریز ! کافی تر از تو نداشتم تو زندگیم . امن تر از تو … خوب تر از تو… خوشبوتر از تو … سبز تر از تو ندیده بودم تا به حال. دارم سیر نگاهت میکنم … سیر بغلت میکنم … سیر می بوسمت … واسه ی خودم خاطره جمع کردم واسه وقتی که نیستی! میخواستم زار بزنم اما تنها نگاهش کردم.
– نیستی واسه ی من نگارین … چون نمیتونم خطرکنم … برای هرکی نترسم سر تو ترس همه ی وجودمو می گیره!منو زنده نمیذارن … که اگر بذارن باید نوکری کنم نمیخوام
من نوکری کنم بسه … وقت پادشاهیمه الان ! ولی اونم نمیخوام … من حکومتشون رو به خودشون بخشیدم .
-تو که میخوای اون محموله رو از بین ببری. قدرت اینو داری که باهاشون بجنگی… فکر میکنم هوشت پاسخگوی دشمنی اونا هست…یه جایی اینجا ختم میشه همه چیز.خندید که خنده اش پیکرم را هزار پاره میکرد .آرام گفت:عزیز زمردیِ ساده من|انگشت اشاره اش را به شقیقه اش کوبید و گفت: مشکل اینجاست تاج سرم …. مشکل اینجاست نفسم… مشکل اینجاست همه کسم ! دار وندارم… ُسزمینم … وطنم ..قلبم… عمرم …. ایمانم … امیدم … نگارینم! زمردِ بهشتی من
هنوز بررسیای ثبت نشده است.