رمان پاد ساعتگرد اثر سروناز روحی

دانلود رایگان pdf رمان پاد ساعتگرد اثر سروناز روحی
دسته‌بندی‌ها: , نویسنده: سروناز روحی تاریخ به روز رسانی: 21 آبان 1401
اطلاعات اثر:
  • دسته‌بندی:داستان و رمان
  • عنوان:پاد ساعتگرد
  • ژانر:عاشقانه | اجتماعی
  • تعداد صفحات:2397
سوالی دارید؟
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

رایگان!

امتیاز دهید

دانلود رمان پاد ساعتگرد اثر سروناز روحی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان پاد ساعتگرد را برای شما عزیزان آ»اده کرده‌ایم.برای دانلود رمان پاد ساعتگرد اثر سروناز روحی با ما همراه باشید

خلاصه رمان پاد ساعتگرد

بتی معززی… دستفروش یک مترو… که به یک شرکت پر طمطراق مد و طراحی لباس ، راه پیدا میکند دختر پرشوری که سعی دارد تا به رمز و راز برادران عجیب ملک آرا پی ببرد … در این بین ،دل به کسی می بندد که خیال میکند شاهزاده ی سوار بر اسب اوست…اما اسب های دیروز تبدیل به پورشه پانامرای سورمه ای شدند…و بالاخره با گم شدن مادرش و ورودش به عمارت ……

بیسکوییت هایم را دو تا یکی توی دهانم بردم و اجازه دادم ، چای سرد شده ام .همانطور سرد به حال خودش روی میز بماند شیدا خمیازه ای کشید و من با دهان پر بی توجه به خرده بیسکوییت هایی که به ! مقنعه ی سیاهم چسبیده بودند ، رو به شیدا گفتم: دور اینم خط بکش

بخشی از رمان پاد ساعتگرد

و انگشت سبابه ام را روی آگهی نشاندم و گفتم: این جا هم نزدیکه هم مترو خورش خوبه شیدا بی حوصله در جواب اشتیاقم برای آنکه با مارکر نارنجی دور چیزی که میگفتم خط بکشد ، تنها نالید : چشمهای کورتو باز کنی میبینی نوشته نیروی مرد میخواد! به زور بزاق خشک شده ام، بیسکوییت ها را فرو دادم و روزنامه را مقابل چشمهایم نگه داشتم ، چند ثانیه به آگهی ها زل زدم که شیدا با بغضی که آماده ی ترکیدن بود گفت: امروزم از دستمون رفت . هیچی به هیچی . غمت نباشه! پیدا میکنیم

– به خدا یه روزی این امید دونتو میسوزونم! که هی برای من نطق نکنی . تو  این گرونی و تورم و دلار بیست تومنی کو کار؟ چشمم را روی کادرهای کوچک مربعی و مستطیلی میچرخاندم ، نیازمند به یک آقا … آقا … پرسنل مرد مجرب… خانم با سابقه ی پنج سال کاری… آقا … آقا ! …مدرس آقا … فروشنده تمام وقت آقا شیدا پوست لبش را می جوید ومن هم گرفتار این مرض مصری ، به جان . ماهیچه ی لب پایین افتادم رژ کالباسی محبوبم عطر شکالتی اش را از دست داده بود و احتمالا تاریخ . انقضایش سر آمده بود .

نفس عمیقی کشیدم و شیدا صورتش را جلو آورد این حالت چشمهای قهوه ای گردش که پر از مظلومیت و تقاضا بود را خوب . میشناختم کمی گردنش را به راست مایل کرد و با مکثی که میدانستم از واکنش من نشات میگیردبالاخره لب باز کرد وگفت: نمیخوای بهش زنگ بزنی؟ بر خلاف دفعات قبلی، به سمتش یورش نبردم و کاملا دوستانه گفتم: نه شیدا ! .نمیخوام و نمیتونم زنگ بزنم

لپ هایش را پر از باد کرد و من شرمنده گفتم: این کار و نمیتونم انجام بدم شیدا . توشرایط زندگی منو میدونی بتی؟- .میدونم … خب- . آهی کشیدم وگفتم: شیدا من نمیتونم ! اصلا حرفشو نزن !-میتونی ،نمی خوای- برم چی بگم؟- دستی به صورت سبزه اش کشید و گفت: برو بگو ، خودم و دوستم محتاج کاریم !!! توی اون موسسه ی خراب شده ات ، توی اون کمپانی اعیونیت … که بالای پونصد نفر کارمند داره یه شغلی برای دو نفر دست و پا کن ! چی ازت کم میشه !. جمله ی آخر و حتما ضمیمه کن

لینک‌های دانلود رمان پاد ساعتگرد
دسته‌بندی

داستان و رمان

نویسنده

ملیت

ایرانی

ژانر

عاشقانه, اجتماعی

نوع

کتاب الکترونیک

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رمان پاد ساعتگرد اثر سروناز روحی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت