رمان لبخندی برای خنده اثر فاطمه یوسفی

دانلود pdf رمان لبخندی برای خنده اثر فاطمه یوسفی
دسته‌بندی‌ها: , نویسنده: فاطمه یوسفی تاریخ به روز رسانی: 13 شهریور 1401
اطلاعات اثر:
  • دسته‌بندی:داستان و رمان
  • عنوان:رمان لبخندی برای خنده
  • ژانر:عاشقانه | اجتماعی | تراژدی
  • انتشارات:حوزه مشق
  • تعداد صفحات:536
سوالی دارید؟
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

15,000 تومان

4.4/5 - (5 امتیاز)

دانلود رمان لبخندی برای خنده

دانلود رمان لبخندی برای خنده اثر فاطمه یوسفی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان لبخندی برای خنده را برای شما عزیزان اماده کرده‌ایم.برای دانلود رمان لبخندی برای خنده اثر فاطمه یوسفی با ما همراه باشید

خلاصه رمان لبخندی برای خنده

کتاب رمان لبخندی برای خنده رمانی عاشقانه با موضوع اجتماعی و تراژدی است.رمان لبخندی برای خنده در سومین دوره کتاب سال حوزه مشق،به عنوان برترین کتاب سال در رشته رمان انتخاب شده است.رمان لبخندی برای خنده را به تمامی دوست‌داران ادبیات داستانی عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم دختری که در تنهایی سرد و غمناک دست و پا میزند و از بی‌هویتی رنج میبرد؛ فراموش شده در زیر تلنبار ثانیه‌هاست ولی خسته از شکنجه‌ی روزگار، میخواهد با سرنوشت به مبارزه برخیزد و در تاریکی مطلق کبریتی روشن میکند تا با واقعیت روبه‌رو شود… .

من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد و تو انگار معجزه‌هایت را گذاشته‌ای برای روز مبادا! خدایا این روزها هوا خیلی غبارآلـود است؛ گرگ را از سگ نمیتوان تشخیص داد. هنگامی گـرگ را میشناسیم، که دریده شده‌ایم؛ عشق‌های امروزی بی‌نام قابل انتقال به غیر و معاف از احساس می‌باشند؛ طب‌مدرن، طب‌سنتی، طب‌سوزنی، همه را امتحان کرده‌ام درد بی‌درمان است، دردهای من!

سخن نویسنده باب رمان لبخندی برای خنده

سلام همراهان عزیز، رمان لبخندی برای خنده به‌خاطر مشکل کارکتر اصلی که تبسم هست مجبورم هر بار کارکتری که داره صحبت میکنه رو عوض کنم تا خواننده‌ها درک بهتری از رفتار کارکتر اصلی داشته باشن و چون خیلی‌ها علاقه‌ای به خوانندن رمان‌هایی که از زبان شخص سوم نوشته میشه ندارن پس این راه رو انتخاب کردم، بابت این موضوع عذر میخوام.

بخش‌هایی از رمان لبخندی برای خنده

با ترس نگاهی به‌اطرافم کردم؛ چطور از اینجا سردرآوردم؟! این چه‌کاری بود که کردم؟ این چه بلایی بود که سر خودم آوردم؟! واقعاً بهترین راه بود؟! کاش حداقل اونقدر منتظر میموندم تا عصبانیتم بخوابه! کاش بیشتر فکر میکردم. نه، نه، نه انگار دیگه برای فکرکردن دیر بود؛ همینطور هم برای برگشتن دیر شده بود. اگه بابا میفهمید که من اون زهرماری رو میکشم، من رو میکشت! راه برگشتی هم نبود و برگشتنم مساویِ با تکه‌تکه شدنم!

ترسم رو سرکوب کردم؛ نگاهی به خیابون‌های نا آشنای تهران انداختم و لب‌هام رو محکم به‌هم فشردم. اومدن به اینجا دیوونگی بود؛ ولی تنها جایی بود که اونها هیچوقت نمیتونستن پیدام کنن. این شهر شلوغ، پناهگاه خوبی برای من بی‌پناه بود! با اینکه از نصفِ شب گذشته بود اما باز هم ماشین‌ها رفت‌وآمد داشتن. ماشین‌هایی که داخلشون، دختر و پسرهای جوون نشسته بودن.

چندتا موتور رو دیدم که سرنشین‌هاشون بطری نوشیدنی دستشون بود، جا خوردم! اینها میدونستن اگه بگیرنشون چی بلایی سرشون میارن؟ سگ‌های سیاه و کثیف از پیاده رو رد میشدن ولی حتی اونها هم نگاهی به من نمینداختن چه برسه به پسرها!دستم رو به‌طرف دهانم بردم و شروع به‌جویدن ناخنم کردم، تنها کاری که به‌ذهنم میرسید همین بود، سرگیجه امونم رو بریده بود و نورهای کم و زیاد هم به‌چشم‌هام نیش میزد. چشمم به مردی افتاد که با رکابی سفید و شلوار به دیوار بدرنگ خونه‌ش تکیه داده بود و داشت سیگار میکشید؛ در هم نیمه باز بود. خواستم به سمتش برم تا ازش بخوام یک شب بهم جا بده تا فردا بتونم خودم رو از این محل نجات بدم و شاید هم جایی برای زندگی پیدا کنم؛ اما وقتی نزدیکش رسیدم بویی توی بینی‌ام پیچید، اون سیگار نبود! سرِ جام خشکم کرد. خواستم بی‌سروصدا برگردم که متوجه من شد و نگاه خمارش رو به من دوخت.

تمام تنم لرزید و چشم‌هام دودو زد، سرجام خشک شده بودم اما وقتی که به‌سمتم شروع به حرکت کرد، برگشتم و با تمام توان شروع به‍‌دویدن کردم. اون دیگه دنبالم نمی‌اومد اما من باز هم میدویدم. ترس بدنم رو از حرکت و فرار قفل کرده بود؛ دستپاچه شده بودم و تنم برای فرار به‌خوبی یاری نمیکرد. انگار بدبخت شدن رو داخل چشم‌هام میدیدم.

وسط خیابون یک لنگه کفشم از پام دراومد، هراسون ایستادم تا بردارمش که دوباره گروه موتورسوار در حالی که با صدای بلند فریاد میکشیدن، برگشتن! بیخیال کفشم شدم و با گریه به‌سمت پارک اون سمت خیابون دویدم.چشم‌های خیسم مانع از شفاف شدن دیدم بودن؛ چشم‌های نمزده‌ام با یک نگاه شتاب‌دار کل محوطه رو از زیر ذره‌بین خیسش عبور داد؛ معتادهایی توی پارک بودن و دختر و پسرهایی روی نیمکت‌ها. لرزش دست‌هام هر لحظه بیشتر میشد و نگاهم سردرگم‌تر. احساس بی‌پناهی میکردم و دهانم مدام خشک میشد؛ با همون یک لنگ کتونی بادمجونی تمام پارک رو زیر و رو کردم. آخر سر زیر بوته‌ها رو برای خواب بهتر از همه‌جا دیدم، حداقل کسی تا روشنی هوا متوجه من نمیشد. مانتوی کوتاهی پوشیده بودم با شلوار لی روشن و شال آبی با یک کوله مشکی‌ام هم همراهم بود. کوله رو زیر سرم گذاشتم، زیر بوته‌ها دراز کشیدم و با صدای آروم به چشم‌هام اجازه باریدن دادم.

کتاب رمان لبخندی برای خنده توسط انتشارات حوزه مشق به چاپ رسیده است و حق نشر نسخه الکترونیک آن به سایت کافه نویسندگان واگذار شده است. این کتاب با شناسه انحصاری 14590 نزد سایت کافه نویسندگان و به شماره مجوز 50/14624 نشر بر خط، نزد وزارت ارشاد به ثبت رسیده است. کپی برداری و بازنشر این اثر به هر نحو، منجر به شکایت رسمی کافه نویسندگان و پیگرد قانونی خواهد شد

رمان‌های پیشنهادی

  1. رمان بگو سیب اثر زهرا ارجمندنیا
  2. رمان جمعه سی ام اسفند اثر بهاره حسنی
  3. رمان آخرین سرو اثر زینب ایلخانی
  4. رمان الفبای سکوت اثر زینب عامل
  5. رمان نیلوفر آبی اثر زهرا

اگر صاحب امتیاز این اثر هستید

دسته‌بندی

داستان و رمان

نویسنده

ملیت

ایرانی

ژانر

عاشقانه, اجتماعی, تراژدی

شابک

9786225650428

سال چاپ

1400

نوع

کتاب الکترونیک

نقد و بررسی‌ها
  1. Araliya

    خیلی عاالیه و فوق العاده…
    خسته نباشییی^^

  2. آرزو

    عالی فاطیما ???

  3. ثنا میرصادقی

    خیلی عالی♡

  4. Samin

    همیشه بدرخشی عزیزم
    قلمت محشره و ایده ت …. معرکه معرکه

  5. mahdi

    مگه میشه این رمان رو نخوند؟! عالیه عالی…

  6. آنا

    خسته نباشید عالیه این رمان?

  7. فائزه

    خسته نباشی خوش ذوق❤️

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت
دانلود رمان لبخندی برای خنده اثر فاطمه یوسفی
رمان لبخندی برای خنده اثر فاطمه یوسفی

15,000 تومان