دانلود رمان خاطرات یک دزد دریایی ناتمام-هلندی سرگردان از سری مجموعه های ماجراهای شوآن لئو پاردو اثر آزاده دریکوندی.برای دانلود رمان خاطرات یک دزد دریایی ناتمام-هلندی سرگردان با ما همراه باشید.
خلاصه رمان خاطرات یک دزد دریایی ناتمام
خاطرات یک دزد دریایی ناتمام سرگذشت نویسنده در دنیای تخیلی خویش است. (پیشنهاد میشود اول داستان کوتاه هلندی سرگردان که اولین داستان این مجموعه است را مطالعه فرمایید)
در این قسمت با کاپیتان لئوپاردو همراه شوید تا سفری داشته باشید به یکی از ناشناختهترین شهر دنیا که از طلا ساخته شده است. الدورادو سرزمینی پر از طلاست که نامش برای شوآن کافیست تا به دنبالش برود و سختیهایش را به جان بخرد چراکه او مانند هر دزد دریایی، عاشق طلاست. منتظر قسمت بعدی باشید.
ماجرای دختری به اسم شوآن لئوپاردو را به تصویر میکشد که کاپیتان کشتی دزدان دریایی است اما از غارت کشتیها خسته شده و به دنبال یافتن گنج است.
متن بالا خیلی تعجب آور است. درسته؟ چرا که دزدان دریایی، خانمها را در کشتیهایشان راه نمی دادند چه برسد به اینکه یه دختر بخواهد کاپیتان شود! این کتاب مجموعه داستانی است که ماجراجوییهای دزدان دریایی کارائیب را در دوران طلاییشان یعنی قرن هجدم میلادی به تصویر میکشد. شخصیت اصلی داستان که دختری جوان است از دزدی خسته شده و در پی یافتن گنج است. شوآن لئوپاردو در هر داستانی با یکی از معروفترین دزدان دریایی همراه میشود تا گنجی را پیدا کند.
سخنی از نویسنده آزاده دریکوندی
ماری گالدوس با نام مستعار شوآن لئو پاردو یم شخصیت اسپانیایی الاصل مقیم فرانسه است.او با آنکه اصالتا اهل اسپانیاست اما خود را فرانسوی میداند و به این کشور عشق میورزد.ماری گالدون (شوآن) دختر یک تاجر موفق به نام خوان گالدوس است که در سن کم مسئولیت تجاری پدرش را به عهده میگیرد و چون در اولین سفر کشتی غرق میشود دیگر به فرانسه باز نمیگردد و نا خواسته وارد کشتی دزدان دریایی میشود.دشمن اصلی او ادوارد تیچ معروف به ریش سیاه است.یک شخصیت واقعی که در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میزیسته است
بخشی از رمان خاطرات یک دزد دریایی ناتمام
الان که دارم خاطراتم رو مینویسم هفت سال از زندگی من در کشتی دزدان دریایی میگذره. الان سه ساله که من کاپیتان «ابر سیاه» شدم. کشتی بینظیری که توسط ادوارد تیچ معروف به ریش سیاه دزدیده شد و من اونو تصاحب کردم. اجازه بدید داستان زندگیم رو در طول خاطراتی که مینویسم نقل کنم چون احساس میکنم این جوری مثل یک راز فاش میشه! اوه ببخشید که یادم رفت خودمو معرفی کنم من کاپیتان شوآن لئوپاردو ناخدای ابر سیاه هستم و میخوام خاطراتم رو از اونجایی شروع کنم که:
توی کابین پشت یه میز نشسته بودم و به این فکر میکردم که از غارت کشتیهای دیگه خسته شدم، خب به هرحال یه دزد دریایی هم تحول میخواد. مدتیه که فکر ماجراجویی برای پیدا کردن یه گنج مثل خوره داره مغز منو میخوره و کاسهی سرمو… آه نه ولش کنید چندشم شد! همیشه توی خیالاتم خودم رو بین چندین صندوقچه پر از طلا میدیدم…
مهرنوش –
خاطرات عااالیه توی برنامه castbox پادکستش هست مثل یک نمایشنامه صوتی.خیلی جذابه
لطفا قسمت اسلیپی هالو رو هم بزارید
کافه نویسندگان –
سلام.عالی حضور شماست.در اسرع وقت قرار میگیرد