دانلود رمان انار اثر الناز پاکپور.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان انار را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان انار اثر الناز پاکپور با ما همراه باشید.
خلاصه رمان انار
خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته٫دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده٫ و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش داشته و مدت کوتاهی هم نامزد بودند جدا شده واین فشارهای روحی باعث خودکشی ناموفق خودش شده و به همین دلیل از خانواده پدری بریده پیش مادرش اومده برای ادامه زندگی و حالا بعد از گذشت قریب دوازده سال که تونسته تو زندگی استقلال مالی کافی به دست بیاره و مستقلا تو شهر تهران به همراه خواهر خوانده خودش حنا و دوست قدیمی و همراهش دنیا شرکتی تبلیغاتی در زمینه شغلی خودش افتتاح کنه متوجه میشه که واحد روبروی شرکت در اختیار وکیل جوانیه به اسم پندار طلوعی که در گذشته خزان نقش پررنگی داشته و هنوز هم علیرغم انکار او حاکم بی چون و چرای قلب خزانه…
بخشی از رمان انار از الن پاکپور
بحث بی فایده ی همیشگی …نفسم رو محکم بیرون دادم و بی توجه به هرچیزی روی زمین نشستم. کمرم تیر کشید سرم رو به دیوار شیشه ای پشت سرم تکیه دادم. زیر چشمی به کوله ی قرمز رنگم نگاهی کردم و پاهام رو روش گذاشتم. اگر اینجا بود صداش در میومد که حواسم به لپ تاپم باشه. لبخند خسته ای روی لبم اومد و دوربینم رو روی زانوم گذاشتم… زنی با موهای کوتاه بلوند و کت و دامن سورمه ای فرم بهم نزدیک …انگلیسیش افتضاح بود و سعی داشت حالیم کنه که پایه ی دوربینی که توی دستم دیده رو باید به بخش بار تحویل بدم…کاری که بیشتر از نیم ساعت پیش کرده بودم …حوصله جواب دادن بهش با زبون خودشون رو نداشتم..دوست داشتم همون طوری به تلاشش برای انگلیسی حرف زدنش ادامه بده…فکر کنم از سر تکون دادن های بی موردم نتیجه ای حاصل کرد که با لبخند ازم دور شد…تاخیر و بحث دو بخش جدا نشدنی این پروازها بودن..دلم میخواست همون جا دراز بکشم و بخوابم…راحت و آسوده و بی فکر.. _خبر نگاری؟ شنیدن فارسی در این شهر و فرودگاهش اصلا عجیب نبود زیر چشمی بهش نگاه کردم …به صورت درست کرده اش و گل سر بزرگ روی سرش : نه.. روی صندلی بالا سرم جا گیر شد با خودش عطر تند و گرم شنل رو آورد… دلم لحظه ای بهم خورد و سرم رو کمی عقب بردم . دستی به موهای بلوندش کشید : از دیشب اینجاییم …می دونی خیلی مسخره است حتی یه لیوان آب هم دستمون ندادن.سرم رو تکونی دادم : منم دارم ترانزیت رد میشم اما هر دو پروازم تاخیر داشته… _خسته و داغون به نظر میای. ناخودآگاه دستی به موهام کشیدم و اخم هام توی هم رفت..هیچ آدمی تو دنیا امکان نداشت از این جمله خوشش بیاد بی توجه به سردی و اخم رفتارم نگاهم کرد : مامانم داره مجبورم میکنه برگردم
سرم همراه با نگاهش چرخید به سمت خانوم میان سال درشت اندامی که با حرارت داشت با چند تا خانوم همسن و سالش صحبت میکرد : این جوری سرحال نگاهش نکن جز غر زدن کاری بلد نیست شونه هام رو بی دلیل به سمت بالا انداختم این اصلا بحث مورد علاقه ی من نبود… دستی به موهای دم اسبیم کشیدم . دلم میخواست آینه و شونه ای داشتم… دستش رو گیر داد به گوشوار های شیشه ایش : میگه هیچ جای دنیا مملکت خود آدم میشه؟
رمانهای قلم قوی
مشاهده همهاگر صاحب امتیاز این اثر هستید
راهنمای دانلود
- تمامی لینک های دانلود بصورت مستقیم هستند.
- درصورت وجود مشکل در لینک دانلود رمان ها ، در بخش نظرات اطلاع رسانی کنید تا مشکل رفع گردد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.