دانلود رمان دلبر دل مرده
دانلود رمان دلبر دل مرده اثر فاطمه یوسفی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان دلبر دل مرده را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان دلبر دل مرده اثر فاطمه یوسفی با ما همراه باشید.خلاصه رمان دلبر دل مرده
نسیم بود یا طوفان؟ نمیدانم این نسیم طوفانی هر چه که بود مرا به یاد هوای دزد پاییز انداخت. نسیمی که به جای نواختن ارشههای ویولون، به من راه و رسم تیغنوازی را آموخت؛ به جای دست نوازش، داروهای گاه و بیگاه و هزاران معاوضه دیگر که باعث شد در عین جوانی پیر باشم… باعث شد حتی نزدیکترین آدمها دیوانه خطابم کنند، منتهی دیوانگی هم عالمی دارد اما او ارزشش را داشت، شاید، شاید اتفاق هایی که افتاد عادی نبود؛ شبیه چیزهایی نبود که بخواهیم از قبل به آن فکر کنیم. یک لباس عزا در زندگیمان؟! درون این زمین جهنمی چه چیزی سر جایش هست که داستان ما سر جایش باشد؟
نیست رنگی که بگوید با من. اندکی صبر، سحر نزدیک است.هر دم این بانگ برآرم از دل: وای، این شب چقدر تاریک است! خندهای کو که به دل انگیزم؟قطرهای کو که به دریا ریزم؟صخرهای کو که بدان آویزم؟ مثل این است که شب نمناک استدیگران را هم غم هست به دل،غم من، لیک، غمی غمناک است
بخشی از رمان دلبر دل مرده
۲۱ آگوست| جکسنویل، فلوریدابا حرصی آشکار دستی به موهای مشکیِ بلندم کشیدم و زیر چشمی نگاهی به راهرو بازیک و بلند انداختم. دیگه نشستن و اعتصاب فایدهای نداشت، سه روز بود که غذا نخورده بودم و اعتصاب کرده بودم تا برام آبِ گازدار بیارن؛ ولی انگار حالیشون نبود. پوف بلندی کشیدم و دمپاییهای صورتیام رو پیش پا انداختم؛ درحالی که بشکن میزدم وارد راهرو شدم، تا انتهای راهرو مورچه هم به چشم نمیاومد! لیلی کنان به طرف اتاق میشا رفتم و ناخنهام رو به دیوار آبی رنگی که پر از خط و خش بود کشیدم، با شنیدن صدای دلانگیزش لبخند بزرگی زدم و زیر لب زمزمه کردم:
– قشنگترین آهنگ دنیا خودتی، بقیه ادات رو در میارن.بدون در زدن سوتی بلند کشیدم و وارد اتاق شدم، گوشهی دیوار کز کرده بود و با نگاهِ ترسوی جنگلیش دور تا دور اتاق رو برانداز میکرد.- هو میشا سلام.بدون اینکه نگاهی بهم بندازه گوشهی لباس بنفشش رو به دندون گرفت و با حرص گفت:
– برد پیت نیومد.لنگهی دمپاییم رو بیرون آوردم و به طرفش پرتاب کردم. صدای آخش که بلند شد با خنده گفتم:- من بردپیت رو دیشب با آنشرلی دیدم.
اشکهای جمع شده تو چشمهاش من رو به خنده وادار کردن. نگاهی سرسری به اتاق انداختم، پنجره کوچکی بالای تخت قرار داشت و رنگ دیوارها رفته بود و تیکههای گچها آماده ریختن بودن. نگاهم رو از اتاق گرفتم و به میشا دوختم، موهای بورش رو از جلوی چشمش کنار زد. لبهای درشتی داشت و دماغش متناسب با صورتش بود.به طرفم اومد و محکم موهام رو توی دستش گرفت:
– اون… اون آنشرلی از من قشنگتر بود؟دستی به لبهای بیرنگ میشا کشیدم و با حرص گفتم:- قشنگتر؟ از این بگذریم یک خونه داشت انگار قصر! برد پیت رو میخواستی بیاری توی این اتاق فکستنی؟!غمگین نگاهی به تخت زوار در رفتهاش انداخت و زیر لب فحشی به دیوارهای آبی و بدرنگ اتاقش داد، یکدفعه محکم موهام رو کشید و صورتم رو چنگ انداخت. محکم مچ دستش رو به دندون
کشیدم و با دست دیگم دهنش رو گرفتم، با چشمهایی وحشتزده سعی داشت تا دستش رو عقب بکشه؛ ولی مگه من شروع کننده دعوا بودم؟! وقتی رنگ صورتش رو به سیاهی رفت و مزهی شوری خون رو احساس کردم، ابرویی بالا انداختم و بلافاصله ولش کردم، تالاپ به زمین افتاد و چشمهاش بسته شد. گوشم که سوت کشید کمی سرم رو کج کردم، با حرص نچی کردم و محکم با پا به بازوش زدم، مثل همیشه بعد از دعوا میخوابید!
رمانهای پیشنهادی
کتاب رمان دلبر دل مرده توسط انتشارات شاپرک سرخ به چاپ رسیده است و حق نشر نسخه الکترونیک آن به سایت کافه نویسندگان واگذار شده است. این کتاب با شناسه انحصاری ۱۴۵۹۷ نزد سایت کافه نویسندگان و به شماره مجوز ۵۰/۱۴۶۲۴ نشر بر خط، نزد وزارت ارشاد به ثبت رسیده است. کپی برداری و بازنشر این اثر به هر نحو، منجر به شکایت رسمی کافه نویسندگان و پیگرد قانونی خواهد شد.
اگر صاحب امتیاز این اثر هستید
آرزو –
این رمانت رو خیلی دوست دارم ❤❤
mahdi –
دلبر پر از دلبریه برای ما طرفداراش^^
از تک تک لحظاتش لذت بردم.
آنا –
خیلی عالیه این رمان ???
آنا –
این رمان واقعا عالیه ???
آنا –
این رمان واقعا عالیه ???