دانلود رمان یادگاری اثر مهشید با لینک مستقیم و ژانر عاشقانه در سایت کافه نویسندگان
خلاصه رمان یادگاری اثر مهشید
داستان دختری به اسم آذین را روایت میکند که مجبور میشود بخاطر اتفاقی تن به ازدواج اجباری دهد خدایا کاش زندگی هم بازی بود،خاله بازی.اونوقت دربدترین شرایط زندگی و دردناک ترین لحظه فریاد میزدم من دیگه بازی نمیکنم.خانم؟ خانم بیدارید؟چشمامو باز کردم پتو رو کنار زدم و با صدایی ک به زور شنیده میشد گفتم:بله کتی خانم بیدارشدم.کتی خانم درو به آرومی باز کرد بعد لبخندی ادامه داد:خانم،مامان و بابا سر میز صبحونه
بخشی از رمان یادگاری
خدایا کاش زندگی هم بازی بود،خاله بازی.اونوقت دربدترین شرایط زندگی و دردناک ترین لحظه فریاد میزدم من دیگه بازی نمیکنم . _خانم؟ خانم بیدارید؟ چشمامو باز کردم پتو رو کنار زدم و با صدایی ک به زور شنیده میشد گفتم:بله کتی خانم بیدارشدم . کتی خانم درو به آرومی باز کرد بعد لبخندی ادامه داد:خانم،مامان و بابا سر میز صبحونه منتظرتونن . درحالی ک از روی تخت بلند میشدم کش مویم را برداشتم موهامو بستم و گفتم:باشه کتی خانم یه حموم برم بعد میام پایین .بعد رفتن کتی خانم به حموم رفتم . *** طبق همیشه صدای خنده مامان و شوخی های بابا به راه بود.بلند به هردویشان صبح بخیر گفتم. صندلی و عقب کشیدم و نشستم . _سلام دخترم صبح توهم بخیر. بابا بود با همون لحن مهربان و ساده اش .
_سلام عزیزم صبح تو هم بخیر.اینم مامان بود با لبخند بر لبش . هنوز لقمه دوم را درست نکرده بودم ک بابا گفت:پاشو دخترم،پاشو دیره . نگاه متعجبم رو بهش دوختم و زودتر از من مامان لب به شکایت باز کرد: چیکارش داری مرد بذار دخترم صبحونشو بخوره .
_یعنی چی خانم قرار نیست چون شرکت باباشه هروقت دلش بخواد بیاد و دلش بخواد بره . _به هر حال آذین امروز نمیاد کار داره.
کافه نویسندگان –
عرض خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز