دانلود رمان این مرد ویران است اثر سناتور.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان این ویران است را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان این مرد ویران است اثر سناتور با ما همراه باشید.
خلاصه رمان این مرد ویران است
بخشی از رمان این مرد ویران است
سه نفری، مثل واگن های قطار به یکدیگر متصل شده، و به ترتیب کوتاهی قد وارد اتاق شدیم. من که اولی وارد شده بودم، با دیدن یک لاکپشت که ادای آدم در می آورد، جفت ابروهایم بالا جهیدند؛ البته لاکپشت که نه، با کمی تخفیف، جسم لاغر مچاله شده ای که با دیدنش، چینی به بینی استخوانی پر از دست اندازی ام، انداختم؛ حتی از دیدن آب بینی یک کودک سه چهار ساله ی کثیف هم بدتر بود.
بدنش سیاه و مو که نه، شویدهای مشکی رنگش هم تکه تکه پس کله ی طاسش چسبیده بودند؛ هوا سرد بود و انگار که تازه از حمام آمده باشد، تمام بدنش از خیسی، برق می زد و اصلا دلم نمی خواست به این فکر کنم که این خیسی ناشی از چیست وگرنه تضمینی نمی دادم تا بالا نیاورم.
فاریا بی توجه به اینکه ممکن است مرد عصبانی شود یا به او بر بخورد، شال پشمی اش را روی دماغش گذاشت؛ دماغی که قرار بود تا دو ماه دیگر، قلمی و سربالا شود و یا شاید سه ماه دیگر؛ هر وقت که فاریا در قرعه کشی هر شب محصولات خوراکی برنده شود. خرچران من و فاریا را کنار زد و به جلو رفت.با اینکه عجله داشتم اما حوصله ی کل کل با پسرک را نداشتم تا به او بفهمانم، نوبت من است. البته کدام نوبت؟ دورترین نقطه ممکن نسبت به مرد را انتخاب کرد و نشست. مرد با صدایی که تحلیل می رفت و شبیه صدای دوبلور جادوگر شهر اُز بود گفت:چی شده؟ بلند شد و پشتش را تکاند؛ مثل اینکه وسواس شده بود پسرکمان! خنده ام گرفت. دست روی لـ*ـبم گذاشتم تا خنده ام پشت آن پنهان شود. جادوگر شهر اُز بی حوصله صدایش را بالا برد: چته تو؟ جنی شدی؟ خرچران پوف بلندی کشید و گفت:هیچی باو… مرد دوباره با همان صدای تحلیل رفته اش گفت:خب…بگو چی شده؟چی می خوای؟ گوش هایم تیز شدند.عجیب حس می کردم پسرک می گوید دنبال خرهای گم شده ام می گردم و از پیرمرد می خواهد تا وردی بخواند تا آنها را پیدا کند و فکرش را بکن، پیرمرد به فاریا اشاره کند و بگوید:فعلا این یکیش.! اما بر خلاف تصورات فانتزی ام، با حرص گفت: چهار روز دیگه امتحان فیزیک میان ترم دارم. وقت ندارم براش بخونم.یه وردی چیزی دارویی زهری بده تا دبیرم نتونه بیاد! پیرمرد مکثی کرد و گفت:اینم چیزیه که اومدی واسش ورد و دعا بگیری؟ پسره ی احمق! به پسرکمان شدیداً برخورد، چون صدایش بالا رفت و حرصی تر شد: به تو چه آخه، خودت گفتی همه کار می کنی… پولشو میگیری دیگه چیکار داری با اینکه من چی کار می کنم..کار منو راه بنداز ! فاریا بی ملاحظه و بی عشوه، بلند خندید.پسرک عصبانی مان که انگار آبنباتش را خورده بودند، لـ*ـبش را جوید و رو به فاریا با تمسخر گفت: لعنتی خندیدنت هم عینشونه. سریع فهمیدم آن هایی که می گوید همان خرها است و تیکه ای پرانده بود که فکر می کنم، تا ماتحت فاریا را جزغاله کرده بود. اما حق هم داشت، فاریا وقتی عشوه را از کارهایش دور می کرد، خیلی مسخره و خنده دار می شد و دستی که برای ما رو کرده بود، همان دستی بود که امکان نداشت پسری ببیند و حاضر شود حتی یک ثانیه با فاریا دوست بماند. این همه حجم خرخوانیِ او را درک نمی کردم، یعنی می شد کسی پیدا شود که حاضر شود برای لغو امتحانش، ورد بگیرد؟ بعید می دانستم. فاریا ابرو در هم کشاند و با یک جیغ که زیرصدایش شده بود گفت:به جای اینکه بگیری منو زیر ذره بین احمق، بشین درست فک کن ببین کدوم خاکی بهتر روی سر میشینه تا بریزی تو سرت! کلمات کلیدی: رمان این مرد ویران است جلد اول،رمان این مرد ویران است،دانلود رمان این مرد ویران است اثر سناتورثبت نقد و بررسی در مورد این اثر
اگر صاحب امتیاز این اثر هستید
راهنمای دانلود
- درصورت عدم دانلود فایل اثر، روی لینک دانلود کلیک راست کرده و گزینه ی باز شدن در تب جدید را انتخاب کنید.
- تمامی لینک های دانلود بصورت مستقیم هستند.
- درصورت وجود مشکل در لینک دانلود رمان ها ، در بخش نظرات اطلاع رسانی کنید تا مشکل رفع گردد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.