دانلود کتاب مسخ اثر فرانس کافکا.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،کتاب مسخ را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود کتاب مسخ اثر فرانس کافکا با ما همراه باشید
کتاب مسخ اثر فرانتس کافکا
کتاب مسخ از آثار معروف فرانتس کافکا، یک داستان نمادین اغراقآمیز است که با مضمونهای زیادی سروکار دارد، مهمترین آنها، نابودی انصاف و شفقت، حتی از سوی افرادی است که چنین انتظاری از آنها نمیرود.کتاب مسخ داستان زندگی عجیب گرهگوار سامسا است که روزی از خواب برمیخیزد و متوجه میشود به سوسکی قهوهای تبدیل شده است.کتاب مسخ را صادق هدایت به فارسی ترجمه کرده است. مسخ به گفتهی بسیاری از منتقدان، کلیدیترین و مهمترین اثر فرانتس کافکا است.
کتاب مسخ از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم محسوب شده و در دانشکدهها و آموزشگاههای ادبیات سراسر جهان غرب تدریس میشود.
معرفی کتاب مسخ
کتاب مسخ (The Metamorphosis) برای نخستین بار در سال 1915 منتشر شد. فرانتس کافکا (Franz Kafka) در طول حیات خود نویسندهای ناشناخته بود ولی در حال حاضر به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات از او یاد میشود.
کتابهای وی اکثراً داستانهایی کابوس مانندی هستند و همیشه در تلاش است تا مسائل روحی انسان مدرن را به تصویر بکشاند. این طرز فکر کافکا در رمان به یادماندنی او، مسخ، نمود بیشتری دارد و داستانی دلهره آور و شگفتانگیز را روایت میکند.
کتاب مسخ به زندگی روزمرهی انسان مدرن میپردازد و اشارههای بسیار جالبی در خود دارد که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد. روزی که گرهگوار به حشرهای تبدیل شد وی به جای نگرانی برای وضعیت خود نگران این بود که چگونه با این ظاهر سر کار برود. این موضوع اهمیت بسیار زیاد و نابهجای کار را نشان میدهد. علاوه بر این، وقتی که گرهگوار تنها شاغل خانه بود همه به او محبت میکردند و احترام میگذاشتند اما پس از مسخ شدن دیگر به او ابراز نفرت میکردند و حتی خواهرش که در گذشته به او محبت میکرد برای گره گوار آرزوی مرگ کرد.
کتاب مسخ سرگذشت انسانی است که تا وقتی میتوانست فردی مثمر ثمر برای خانواده باشد و در رفع احتیاجات خانواده کوشش میکرد، برای آن عزیز بود و دوست داشتنی؛ اما وقتی از کار میافتد و دیگر قادر نیست تا مایحتاج خانواده را تأمین کند نه تنها دوست داشتنی نیست؛ بلکه به مرور موجودی بیمصرف و حتی مضر و مورد تنفر خانواده میشود تا جایی که حتی زنده بودنش برای اعضای خانواده ملالانگیز است. ابتدا به حال او دل میسوزانند و میخواهند درباره گذشته او مراتب حقشناسی به جا آورند؛ اما وقتی ضبط و ربط کردنش از حد میگذرد، هر کس میخواهد از شرش خلاص شود.
این خانواده سمبل جامعهای است که نسبت به افراد ضعیف و ناتوان بیرحم است و آنها را مضر و مخل آسایش و امنیت جامعه میداند؛ هر چند که اگر چنین شخصی قدرتی داشته باشد و یا همین اجتماع فرصت انجام کاری را از او دریغ نمیکردند، شاید منشأ کارهای عظیمی باشد.
کتاب مسخ سرگذشت انسانی است که جامعه او را از خود طرد میکند و او به گوشه انزوا و تاریکی تنهایی خود پناه میبرد و بدون آن که کاری به دیگران داشته باشد؛ این دیگران هستند که حتی وجود بیآزار او را نمیتوانند تحمل کنند تا جایی که آرزوی مرگ به او روی میآورد و خود نیز به مرگ خود خشنود میشود.
با خواندن کتاب مسخ به راحتی میتوان دریافت که هدایت چرا شیفته کتاب مسخ شده است. او نیز در دوران خفقان کشور وقتی شور و نشاط جنبش مردم را میبیند، به وجد آمده شروع به نوشتن داستانهای کوبنده اجتماعی و انتقاد از قوانین ظالمانه میکند و با سرکوبی این جنبشها به انزوا و تنهایی خود پناه میبرد، درست مثل گرهگوار داستان مسخ که وقتی متوجه تنفر خانوادهاش میشود درمییابد که اگر هماکنون افراد خانواده و به خصوص خواهرش کارهایش را انجام میداد، از سر دلسوزی بوده نه از بابت حقشناسی و دوست داشتن؛ پس به گوشه انزوای خود پناه برده و در تنهایی کامل میمیرد، هدایت نیز پس از شکست در آرمانهای انقلابی خود، به گوشه انزوای آپارتمانش در پاریس پناه برده و همانجا به زندگی خود خاتمه میدهد
درباره کتاب مسخ
کتاب مسخ پس از مرگ نویسندهاش بین عموم مخاطبان محبوب شد؛ اخم و تمسخر واکنشهایی بودند که «مسخ» در زمان حیات «کافکا» دریافت کرد. البته ناگفته نماند که قشر سطح بالاتری از عامه مردم در آن زمان کار «کافکا» را تحسین کردند. «کارل استرنهایم» در سال 1915 جایزه نقدی «تئودور فونتان» خود را به «کافکا» هدیه کرد. این کار شبیه به این بود که برنده جایزه «من بوکر»، جایزه 50 هزار پوندی خود را به یکی از رقیبانش اعطا کند چون اعتقاد داشته اثر او بهتر بوده است.
فرانتس کافکا در 3 ژوییهی 1883 در پراگ به دنیا آمد و در 11 ژوئن 1924 در گذشت و در گورستانی در پراگ به خاک سپرده شد. کافکا با وجود اینکه به زبان چک مسلط بود ولی تمامی نوشتههای خود را به زبان آلمانی مینوشت، از جمله داستان مسخ که به زبان آلمانی نگاشته شده است.
نوشتههای کافکا تا پیش از مرگش توجه چندانی را به خود جلب نکرد. کافکا به دوست صمیمی خود ماکس برود گفته بود که بعد از مرگش همهی نوشتههایش را نابود کند، اما ماکس چنین نکرد و تمام تلاش خود را در جهت چاپ نوشتههای کافکا که در اختیارش بود انجام داد. کافکا بعد از انتشار این آثار مورد توجه و تحسین مردم و منتقدان قرار گرفت.
خلاصه کتاب مسخ اثر فرانتس کافکا
کتاب مسخ داستان فردی به نام گرهگوار است. یک روز صبح گروهگوار هنگامی که از خواب برمیخیزد متوجه میشود که به سوسکی قهوهای تبدیل شده است. گرهگوار در عوض آنکه از این تغییر حیرت کند آن را به عنوان یک اتفاق ناگوار میپذیرد. او تلاش میکند همسوییای میان زندگی انسانیاش و این مسأله که او سوسکی غولپیکر شده ایجاد کند. در عین حال او باید نفرت اعضای خانوادهاش نسبت به خودش را هم بپذیرد. رفته رفته گرهگوار تبدیل به موجودی منفور در خانواده میشود و او میخواهد با این وضعیت کنار بیاید.
فرانتس کافکا، خودش از بیگانگی در فضای خانواده و ترس و احساس گناه در برابر پدرش رنج میبرد. او این مفهوم را به خوبی در مسخ به نمایش گذاشته است. این رمان سورئال به سبکی نمادین وضعیت انسان را در شرایطی که به روزمرگی و زندگی یکنواخت دچار میشود به تصویر میکشد.درباره فرانتس کافکا نویسنده کتاب مسخ
فرانتس کافکا یکی از مهمترین نویسندگان آلمانی زبان قرن بیستم است. بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان از آثار او، الهام گرفتهاند و خودشان را پیروی او میدانند. کافکا در سوم ژوئیه سال 1883 در شهر پراگ دیده به جهان گشود. در آنزمان سرزمین چک یکی از مناطق امپراطوری اتریش- مجارستان بود. او پس از به اتمام رساندن تحصیلات مقدماتی و متوسطه به دانشگاه کارلف پراگ راه پیدا کرد و در آنجا رشته حقوق را به پایان رساند. اما شغل وی ارتباط چندانی با تحصیلاتش نداشت، مدتی را بازرس و کارشناس بیمه بود و به کار در حوزه صنعت علاقه بسیاری داشت. البته در همان زمان نیز تعدادی از داستانهای کوتاه او منتشر شده بود. فرانتس به بیماری سل مبتلا شد و نهایتا در سن 40 سالگی درگذشت. او وصیت کرده بود تا آثار منتشر نشدهاش بدون مطالعه کردن، سوزانده شوند. اما بازماندگانش به این وصیت عمل نکردند و بسیاری از کتابهایش منتشر شدند.
کتاب مسخ به قلم مترجمان مختلفی به فارسی برگردانده شده است. اما این مترجم صادق هدایت است که توانسته با وفاداری به متن اصلی، بهترین ترجمه فارسی این کتاب را به نام خود کند.
نقدی بر کتاب مسخ و فلسفه آن
در ابتدا باید توجه داشته باشیم که معمولا مسخ در باورهای دینی نوعی عذاب الهی به شمار میآید. زیرا انسانها به دلیل ارتکاب گناه، شایستگی داشتن زندگی انسانی را ندارند و به همین دلیل به حیوان تبدیل میشوند. پیشینه یهودی فرانتس کافکا و خانواده مذهبی او نیز سبب شده است تا او با این مجازات الهی آشنایی داشته باشد. اما در این داستان، گرگور سامسا انسانی گناهکار نیست. او شایستگیهای زیادی دارد، فردی صادق و محترم است و تلاش کرده تا خود و آرزوهایش را وقف کمک به خانوادهاش کند. اما او مسخ میشود. زیرا زندگی در دنیای مدرن او را بهخ این سمت سوق میدهد. در واقع وجود فضایل اخلاقیای نظیر صداقت و وفاداری باعث شده تا او بتواند به واقعیت زندگی در دنیای مدرن و تبدیل شدن به موجودی هراسناک پی ببرد.
انسانهای بسیاری وجود دارند که تمام وقت وانرژی خود را صرف به دست آوردن ثروت میکنند اما پس از کسب آن به نوعی پوچی میرسند و از وضعیت خود احساس رضایت ندارند.
کتاب مسخ نگاه عمیق تری به نهادهای اجتماعی در دنیای مدرن نیز میاندازد. هماگونه که میدانید خانواده به عنوان یک نهاد قدیمی و پیشامدرن، قدمت به مراتب بیشتری از نهادهایی همچون بازار و دولت دارد. روابط حاکم بر خانواده عموما از جنس روابط مادی نیست. اما در این کتاب نشان داده میشود که مناسبات دنیای مدرن بر ماهیت نهاد خانواده نیز تاثیری منفی گذشته است. اعضای خانواده گرگور او را استثمار میکنند و هنگامی که گرگور به آنها احتیاج دارد. او را کنار میگذارند و رهایش میکنند. این اتفاق را به کرات مشاهده کردهایم. بسیاری از افراد تمام عمرشان را به کار و تلاش اختصاص میدهند اما هنگامی که سنشان بالا میرود و از کار افتاده میشوند، آنها را کنار میگذارند و دیگر توجهی به ایشان ندارند. درست است که در دنیای جدید میزان رفاه انسانها بیشتر از گذشته شده است اما نوعی حس از خود بیگانگی در افراد به وجود آمده که آنها را فاقد هدف و انگیزه میکند و بسیاری به پیچ و مهره یا قطعات یک دستگاه عظیم تبدیل شدهاند که تنها وظیفهاش خلق ثروت بیشتر است.
بخشی از کتاب مسخ
گره گوار پی برد که اگر مایل باشد شغل خود را از دست ندهد. به هر قیمتی شده نباید بگذارد که معاون در این حالت برود. متاسفانه پدر و مادرش موقعیت را درست تمیز نمی دادند. از زمانی که پسرشان در این تجارتخانه کارمی کرد. این فکر در مغزشان جایگیر شده بود که زندگی گره گوار تأمین شده و نگرانی کنونی فکر آنها را مشغول کرده بود که قادر به پیش بینی نبودند اما قلب گره گوار وقوع پیش آمدهایی را گواهی داده بود. باید مانع رفتن معاون شد او را آرام و متقاعد نمود و بالاخره دلش را به دست آورد؛ زیرا آینده گره گوار و خانواده اش به مخاطره افتاده بود. آه اگر خواهرش آنجا بود! او می فهمید. از گریه اش پیدا بود که قضایا را درک می کرد درصورتی که همان وقت گره گوار با خاطر آسوده به پشت خوابیده بود! به علاوه معاون که زنها را دوست می داشت. به حرف او حتما گوش می داد و به وسیله او ممکن بود راهنمایی بشود. خواهرش در را می بست و در دالان به او ثابت می کرد که اضطرابش یی جهت است؛ ولی درست در همین موقع او آنجا نبود و همه بله بریها به گردن گره گوار افتاده بود و بی آنکه راجع به اقدام موّثرتر به خود تشویشی راه بدهد و یا اينکه فکر کند به نطق او پی برده اند یا نه-چیزی که چندان محقق نبود – در را ول کرد و برای اینکه به معاون برسد از لای آن گذشت(معاون به طرزخنده آوری با دو دست به دستگیره نرده چسبیده بود) بیهوده تکیه گاهی را جستجو می کرد. بالاخره روی پاهای نازکش افتاد و ناله ضعیفی کرد. برای اولین بار طی صبحگاهان ناگهان یک نوع احساس استراحت جسمانی کرد؛ پاهایش روی زمین محکم بود و با خوشحالی متوجه شد که پاهایش به خوبی از او اطاعت می کردند و حاضر بودند او را به هر کجا که مایل باشد. ببرند و از همان دم گمان کرد که پایان رنجهایش فرارسیده؛ ولی درحالیکه از لحاظ احتیاجش به دویدن در محلی که ایستاده بود. لنگربرمی داشت نزدیک مادرش رفت که پخش زمین شده بود. ناگهان دید با وجود اينکه به نظر می آمد غش کرده است. از جا پرید و دستهایش را در هوا بلند کرد و انگشتهایش را از هم بازنمود و زوزه می کشید:«به فریادم برسید. کمک کنید. کمک کنیدا»و سرش را خم کرد تا او را بهتر ببیند.
ثبت نقد و بررسی در مورد این اثر
اگر صاحب امتیاز این اثر هستید
راهنمای دانلود
- تمامی لینک های دانلود بصورت مستقیم هستند.
- درصورت وجود مشکل در لینک دانلود رمان ها ، در بخش نظرات اطلاع رسانی کنید تا مشکل رفع گردد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.