داستان کوتاه دلبر و دلدار از کوثر بیات و حسین حسینی

داستان کوتاه دلبر و دلدار
دسته بندی: تاریخ به روز رسانی: 7 آبان 1402
اطلاعات اثر:
  • دسته بندی:داستان و رمان
  • عنوان:دلبر و دلدار
  • نویسنده:کوثر بیات، حسین حسینی
  • ژانر:عاشقانه
سوالی دارید؟
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

رایگان!

امتیاز دهید

دانلود داستان کوتاه دلبر و دلدار. در این بخش از سایت کافه نویسندگان، داستان کوتاه دلبر و دلدار را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم.برای دانلود داستان کوتاه دلبر و دلدار با ما همراه باشید.

 

خلاصه داستان کوتاه دلبر و دلدار

آیا وصال یار پایان خوشِ هر قصه عشقی است؟ یعنی دیگر با بهم رسیدن تمام سختی‌ها و غصه‌ها پایان می‌یابد و مانند افسانه‌ها تا ابد با خوشی زندگی می‌کنیم؟ فکر نمی‌کنم! دنیای واقعیِ ما، بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست که همیشه رنگ خوشی نشان دهد.
کوثر و حسین، با خطبه عقد به وصال رسیدند و طعم خوشبختی را چشیدند. دیگر هیچ‌کس نمی‌توانست جلوی عشق آن‌ها بایستد، اما روزگار چالش‌های جدیدی برای آن‌ها دارد … .​

 

بخشی از داستان کوتاه دلبر و دلدار

باورش برام خیلی سخت بود. بالاخره بعد از پنج سال انتظار به هم رسیده بودیم! ولی این واقعیت بود، من دیگه همسر رسمی حسین بودم.
بعد از عقد همه مهمون‌ها به خونه ما اومدن و حسابی زدن و رقصیدن.
بهترین روز زندگی‌ام بود! از خدا بابت معجزه عشق و دادن حسین ممنون بودم.
با وجود حسین، قدم به قدم داشتم به خوشبختی می‌رسیدم.
حسین قبل ‌از عقد نذر کرده ‌بود که اگه به هم برسیم، بعد از آزمون تیزهوشان من، که ۳۱ خرداد بود، به مشهد بریم.
از یه طرف به خاطر این‌که به خواسته‌ام رسیده بودم خوشحال بودم و از یک طرف بابت امتحانات تیزهوشان هیجان داشتم. خیلی دلم می‌خواست که بتونم رشته تجربی رو توی بهترین مدرسه‌ها بخونم و واقعاً این باور رو داشتم که می‌تونم از پسِش بربیام؛ یا حداقل تلاش خودم رو می‌کردم.
همه چیز خیلی خوب داشت پیش می‌رفت. قرار بود که خاله، دایی، مامان‌بزرگ و مامان و بابای من و حسین هم با ما بیان.
روزهای خیلی خوبی بود، بدون ترس و مخفی‌کاری با حسین صحبت می‌کردم و می‌دیدمش. اون خونه‌ ما می‌اومد و من خونه اون‌ها می‌رفتم.
بالاخره روز موعود فرا رسید.
روز آزمون تیزهوشان. نفس عمیقی کشیدم تا بلکه کمی از استرسم کم بشه‌، ولی نشدنی بود! اون روز، روز سرنوشت‌سازی بود.
هر چی به مکان آزمون نزدیک‌تر می‌شدیم قلبم تندتر می‌زد.
صبح که مامان بیدارم کرد، دیدم زیر ل*ب تند تند دعا می‌خونه؛ می‌دونستم که بزرگ‌ترين آرزویش موفقیت و خوشبختیِ من هست.
کمکم کرد که لباس‌هام رو عوض کنم. یه لقمه نون و پنیر هم به زور به خوردم داد و در آخر هم از زیر قرآن ردم کرد.
الان هم توی ماشین حسین هستم و اون داره من رو به امتحان می‌رسونه.
لینک دانلود اثر
نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “داستان کوتاه دلبر و دلدار از کوثر بیات و حسین حسینی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت