در این بخش از سایت کافه نویسندگان، داستان کوتاه تجدد مُسری را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم حمیده حضرتی با ما همراه باشید.
خلاصه:
ماجرا از آنجا آغاز شد که عباسمیرزا برادر محبوب و ناتنیام به ضیافت همایونی اعلیحضرت دعوت گردید. عباس میرزا به جهت حسن خلق، بذله گویی و البته آراستگی ظاهری، نه تنها بین اعضای خانواده بلکه در میان اقوام پدری و مادری که همه از اشرافیان دربار بودند؛ از محبوبیت فوقالعادهای برخوردار بود. به سبب همین ویژگیها بود که در آن ضیافت مورد عنایت خاص اعلیحضرت قرار گرفت و این واقعه منجر به تحولات شگفتآوری در خاندان با اصل و نسبمان گردید!
بخشی از اثر:
صبح رنگین پاییزی با چاشنی خنکای نسیمی که از میان انبوه درختان تبریزی میگذشت و پوست گندمگونم را نوازش میکرد؛ منجر به تراوش هر چه بیشتر هنر تصویرگریام میگردید! با وجود اینکه استاد عزیزم جناب مشیرالدوله ضمن آموزش اصول تصویرگری، مرا مکلف به مصور نمودن تمثال شخصی از اعضای خانواده نموده بود؛ اما طبق معمول سرباز زده و ترجیح داده بودم در باغ وسیع منزل به نگارگری درختان خزانزدهی زیبایی بپردازم که بسیار سادهتر از ترسیم سیمای افراد بود! البته یکبار از بهجت جان خواستهبودم مطبخ را رها نموده و چند ساعتی در خدمت من باشد تا بتوانم به ترسیم شمایل نه چندان زیبایش با آن دماغ فربه کجوماوج بپردازم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.