رمان مهیل
در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان مهیل اثر صبا ترک را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان مهیل اثر صبا ترک با ما همراه باشید
خلاصه رمان مهیل
داستان در مورد دختری به اسم چیمن است.چیمن و خانواده به دلیل اختلافات طایفهای به تهران کوج میکنند.آنها در تهران به کمک آقای مظلومی زندگیاشان را سر و سامان میدهند اما زندگی روی خوش به آنها نشان نمیدهد.مادر چیمن به دلیل ابتلا به تومور مغزی فوت میکند و چندی بعد هم پدر چیمن بر اثر برق گرفتگی فوت میکند.داستان از جایی شروع میشود که یک خانواده به چیمن پناه میدهد و حالا چیمن با دختر خانواده (مانا) هم اتاقی شده است اما با ورود آقای میم (مرد ترسناک ) همه چیز عوض میشود.با داستان زندگی چیمن همراه شوید
از او متنفر بودم‼️‼️ از همان روزهای اول جوانه های بلوغ دخترانه ام… از نگاه همیشه مراقبش… از تذکرات فقط برای منش… از اینکه نگاهش پی من بود..اما وقتی برایم حضورش ترسناک شد که دیدم اسلحه دارد، ربطش دادم به ان خط و خطوط بریدگی های روی صورت و ان چهرهی خشن افتاب سوخته اش، با ان نگاه سرد. دیگر برایم فقط تنفرانگیز نبود، ترسناک هم بود، هرجا او حضور داشت اون مکان برای « مهیل » شده بود. ‹ ماجد › مرد عجیب و مرموزی که کل سالهای زندگی همیشه بود اما فقط نفرت و ترس برایم داشت و من از اینده ای که قرار بود رقم بخورد هیچ نمیدانستم…
قبل از شروع یه توضیح دربارهی اسم رمان بدم چیز زیادی نمیتونم بگم فقط بدونید مهیل به معنای ترسناک وهولناکه، اسمی که با موضوع رمان میخونه، نه اینکه رمان ترسناک باشه، نه… اسم رمان اشاره به پسر خفن و پراز جذبهی رمانمون داره
مقدمه رمان مهیل
دوست دارم درباره زندگی خودم برای شما بنویسم.البته فقط خودم که نه، درباره زندگی خودم و آقای »میم«. میدانم اسم عجیبیست، اما چیزیست که من برایش انتخاب کردم. چرا »میم«؟ خب دلایل زیادی دارد که برایتان میگویم. البته بهموقع. این یک داستان درباره ٔ وقتیست که من مجبور شدم خودم را به شرایط پیشنهادی آقای »میم« بفروشم. گفتم فروختن؟!خب درواقع فروختم، حالا هرچه زیور به کلمات و جملات آویزان کنم، تهش میشود همان فروختن. جناب آقای میم یک آدم مرموز بود؛ جوان و خوش قد و قامت، در یک کلمه جذاب.البته اگر جای بخیههای روی صورتش، دستای خشنش، شکستگیهای گوش و بینی رو که یک صورت خشن و بدخلق رو نشون میداد در نظر نمیگرفتم، میتوانستم بگویم آقای میم آرزوی هر دختری بود.هرچند با وضع و شرایطی که من با آن درگیر بودم، از سرم هم زیاد بهنظر میآمد. کسی چیز زیادی درباره ٔ او نمیدانست. هیچکدام از اعضای خانواده ٔ او! حتی برادرزاده ٔ عزیزش، مانیا! که دوست صمیمی من بهحساب میآمد. یک مرد در سایهها بود، ساکت و آرام
بخشی از رمان مهیل
مانیا چند دایی و خاله ٔ تحصیلکرده دارد. همینطور عمه و چند عمو، کلا خانواده ٔ شلوغی هستند. آقای میم هم عموی نمیدانم چندم مانیا بود و البته هست. اولین بار که دیدمش من ۷ سال داشتم و او ۱۸ سال. با آن هیکل درشت و ریشی که داشت بهنظر ۴۰ سالِ میرسید.
نمیدانم چه چیز او برایم ترسناک بود که هروقت میآمد من سوراخ موش را تومنی دوزار میخریدم که فقط جلوی چشمش نباشم. آدم ساکت و کمحرفی که از نگاهش بهشدت میترسیدم. بارها وسط بازی من و مانیا میآمد. یکبار که تازه بالغ شده بودم و چون تپل تر و تو چشم تر از مانیا بودم از او اخطار گرفتم.
فقط به خاطر آب بازی که تمام لباسم خیس شده و به تنم چسبیده بود. آن روز همه مهمان خانه ٔ مظلومی بودند. همه ٔ بچه ها داخل حیاط بزرگ مشغول آببازی بودیم؛ من، مانیا، دخترعموها و پسرعموهایش. تقریباً با هم همسن بودیم. اما از آن میان فقط من را کنار کشید.
_ چیمن! برو لباست رو عوض کن.
فقط ۱۳ سال داشتم، با آن تشری که به من زد، همه دست از بازی کشیدند. حس کردم غرورم را شکست بغض کرده به زیرزمین رفتم. یادم است خودش چندبار دم در آمد و غذا و میوه آورد و پشت در گذاشت
_ داری بزرگ میشی، چیمن. خوب نیست با لباس خیس اونجور بین پسرا وول بخوری. اگر من متوجه خانم شدنت شدم، بقیه هم میشن. آخرین بار که آمد، از پشت در همین را گفت و رفت. بماند که از خجالت تا صبح بیرون نرفتم. حتی مانیا هم که آمد محلش ندادم
_ به بابا مسعود گفتم عمو دعوات کرد، چیمن. مامانمم گفت عمو نباید جلوی بقیه میگفته. اینا رو از پشت در گوش دادم، بیا بیرون دیگه. اینکه آقای میم را دعوا کرده بودند کمی راضیم کرد. اما هیچچیز آن نفرتی را که از او به دل گرفته بودم را از بین نمیبرد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.