دانلود رمان کبوتر
دانلود رمان کبوتر اثر افسون امینیان.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان کبوتر را برای شما عزیزان آمده کردهایم.برای دانلود رمان کبوتر اثر افسون امینیان با ما همراه باشید.
خلاصه رمان کبوتر
کبوتر قصه دختری است به نام شیدا … دختری ساده ومعمولی انقدر که همیشه در حاشیه است و کسی او رانمیبیندتا یک روز تصمیم میگیرد عاشق شود. و عشق را درکنار مردی با اختلاف سنی دوازده سال تجربه میکند مردی که گذشته ی تلخی داشته و سایه گذشته ی تلخش بر روی آینده ی شیدا سایه میافکند آن چنان که در این وادی متهم به قتل میشود. رمان موضوعی جنایی و البته عاشقانه دارد….. با پایانی خوش…
این رمان کاملا بر گرفته از تخیلات منه نا نویسنده است و هرگونه تشابه اسمی تصادفی است.کبوتر…..سرد و خشن مانند دقایقی پیش باز تکرار کرد.
سرش به دوران افتاد و نمی دانست که چقدر گذشته است…این چندمین باری بود که نام و نام خانوادگی اش را میگفت. به چشمان ریزو دکمه مانند بازپرس خیره شد، که زیر آن ابروهای پر پشت و مردانه ریز تر دیده میشد، و هاله ی سیاه زیر آن ترسناک ترش کرده بود…به سختی آب دهانش را فرو داد.گلویش مانند کویری خشک و تشنه بود. نگاهش را ازلیوان آب گرفت.« شیدا قلی فتحی … بیست سالمه…» دیگر حتی پیشوند «قلی » اذیتش نمیکرد.
مرد چشم دکمه ایی بار دیگر ورق های پیش رویش را زیر و رو کرد.« انگیزت از قتل ساناز احمدی چی بوده…؟» دستهای عرق کرده اش را در هم تنید.
بخشی از رمان کبوتر اثر افسون امینیان
چاره ایی نداشت …. باید عاشق میشد.آن هم به سرعت برق و باد…. از آن عشق های پر شوری که تنها آوازه اش را شنیده بود.روی آخرین نیمکت کلاس نشست.و دستی زیر چانه برد،و به کتایون نگاه کرد.که گرد جمعی از دختران همیشه مشتاق نشسته بودبا آب و تاب از دوست پسرش یا به گفته ی خودش« بوی فرند» جدیدش تعریف میکردم محاسن داشته و نداشته اش را بر میشمرد.
کتایون با آن موهای روشن و چشم های عسلی همیشه مرکز توجه ی بچه های کلاس بود.بخصوص آنکه همیشه ماجرایی هیجان انگیز برای تعریف کردن داشت.چقدر دوست داشت مثل او باشد که همیشه چند نفری دنبالش بودند.کتایون میگفت:با بعضی از بوی فرند هایش از طریق اینترنت آشنا شده…. بعد هم یک دل نه صد دل عاشقش شدند…!
چانه ایی بالا انداخت… نچ..عشق اینترنتی مسخره ترین نوع عشق و عاشقی است، مگر میشود ندیده و نشناخته عاشق شد!آن هم نه یک دل صد دل…!فرشته دختر عمه عطیه پارسال عاشق پسر همسایه شان شدو بعد سه ماه عروسی کردندو بعد شش ماه طلاق گرفتند. عمر عشقشان به سال هم نرسید.حالاچطورمیشود به دنیای مجازی اطمینان کرد به کسی که حتی بجنسیتش ایمان نداری…!
از آن گذشته کامپیوترش با شاهین مشترک بود . او همانند اسمش همه جا حضوری پر رنگ داشت حتی در هیستروی کامپیوتر…!نه باید دنبال یک عشق درست و حسابی تر میگشت ،آن وقت میتوانست پرستو و مریم ولیلا را دور خود جمع کندو از اوصاف داشته و نداشته ی دوست پسرش داستان سرایی کند.کتایون و مریدانش هوراکشان بیرون رفتند.و با او ماند و هزاران فکر در هم و برهم…نگاهش روی تخته ی سیاه ثابت شد.و مسئله ی فیزیکی که همچنان حل نشده ایستادگی میکرد.
کاش حداقل شیبه نرگس شاگرد اول کلاس بود، که کارنامه اش فقط با بیست مزین میشد.که همیشه عده ایی برای گرفتن جزوه و دست نوشته هایش مجیزش را می گفتند..او آنقدر ساده و بی حاشیه بودکه حتی اگر روزی مانتویش را تنگ یا گشاد میکرد یا دستی به صورتش میکشید کسی متوجه نمیشد ، مگر پرستو… او هم که به حساب نمی آمد
هنوز بررسیای ثبت نشده است.