دانلود داستان کوتاه گل های خونین از hoseini.Tm3
خلاصه داستان کوتاه گل های خونین از hoseini.Tm3 :
گرچه سخت است به
فکری هوس نان نرسد
قصه ای نیست که با
عشق به پایان نرسد!
قصه ای نیست که
حتی شده در آخر آن
بوی یک یوسف گم گشته
به کنعان نرسد.
قسمتی از داستان کوتاه گل های خونین اثر hoseini.Tm3:
میان صد ها صدا، صدای تیر، تفنگ و مسلسل ها، صدای گریه ی کودک تازه به دنیا آمده اش، گوشش را نوازش داد. پدر خوشحال از
آمدن گل نو شکفته اش چشمانش را روی هم گذاشت و روی زمینِ خاکی بر سجده افتاد، پس از هشت سال زندگی با نازنینِ دوست
داشتنی اش صاحب فرزندی شده بود، اشک ها لجوجانِ از چشمان حامد سُر میخوردند، گویی با یکدیگر مسابقه میدهند و هر قطره از
قطره ی دیگر پیشی میگیرد.
سرِ خود را از خاک بلند کرد و به زهرا دوستِ صمیمی نازنینش که از خانه ی گلی و کوچکشان بیرون میآمد چشم دوخت، از جای بر
خواست، به سمتش رفت و با نگرانی حالِ نازنینش را پرسید؟ که زهرا به آرامی گفت “که حالشان خوب است” با هول داخل
خانه شان شد. نازنین با صورتی گلگون به دخترکشان چشم دوخته بود؛ حامد نزدیکشان شد، بو*سه ای بر پیشانی نازنینش کاشت و
دخترکش را در آغو*ش گرفت و روی دستان کوچک و لطیف همچون برگ گل را بوسید و لبخندی از اعماق قلبش روی ل*ب
نشاند. نازنینش با آن نجوای آرام بخش صدایش کرد و این قلب حامد بود که بعد از هشت سال هنوز هم بعد از شنیدن نامش از زبان
دلبرکش باز تند تر تپید و باز قلبش بود که جواب همسر زیبایش را داد. نازنین از حامد نام نوزادشان را پرسید و حامد به یاد اینکه
دخترکشان مانند گلِ بهشتی پا به زندگی دو نفره شان نهاده و مانند گل زیبا و لطیف است، نام رز، گل مورد علاقه ی نازنینش را بر
دخترکش نهاد.
نازنین خوشحال از زمینی شدن فرشته ی کوچکش، لبخند لحظه ای از لبانش محو نمیشد و با خوشحالی به تغذیه ی نوزادش تماشا
میکرد. حامد کنارش نشست و با نگرانی نگاهش کرد و گفت:
-نازنینم؛ شما خودت میدونی که اینجا بودن خیلی خطرناک است، ازت میخوام که تا پایان جنگ با فرشته کوچولومون به تهران
بروی.
غم در قلب نازنین لانه کرد، با چشمانی بارانی به چشمان حامدش نگاه کرد تا اثری از شوخی را در چهره اش ببیند؛ ولی حامد کاملا
جدی بود. حق هم داشت، خرمشهر با وجود غول های ویرانگری چون صدام اصلا جای امنی برای فرشته ی کوچک و بهشتِ خانه اش
نبود.
اطلاعات اثر:
- دسته بندی: داستان کوتاه
- عنوان : گل های خونین
- نویسنده: hoseini.Tm3 کاربر انجمن کافه نویسندگان
- ژانر: عاشقانه
- ویراستار: DoNyA♡Gh
- طراح: آیه
- کپیست: پرنده سار
مطالب مرتبط:
- داستان کوتاه رویایم باش از کیمیا.ق
- داستان کوتاه تاریکی مطلق از نازلی
- داستان کوتاه نگفتمت مرو از نازلی
- داستان کوتاه نداشتنت از نازلی
- داستان کوتاه بکشی دست روی تنهاییت از نازلی
- داستان کوتاه چهار فصل آدم ها از نازلی
عالی
خیلی شیرین و قشنگ بود??
ممنون از نظر شما?
????ممنون از نگاه زیبات
خیلی قشنگ بود.مرسی از نویسنده ش واقعا خسته نباشه
سلام . ممنون بابت نظر خوبت
Hoseini.Tm3 واقعا یکی از خوش قلم ترین هاست…
?ممنون لطف دارین بهم
ممنون از شما که خوندین?