دانلود داستانک داریخماخ از hussar با لینک مستقیم و با ژانر فلسفی و تخیلی در سایت کافه نویسندگان
خلاصه داستانک داریخماخ:
قفس تنگ بود؛ اما زمانه از آن تنگتر و جان من گسترده تر از آن بود که در این عالم واهی خودش را جای دهد.
در جایی از کره خاکی جنگ بود؛ ولی بیگانگان نمیدانستند جنگ حقیقی در این گوشه ی تاریک است که چشم حتی
برای دیدن سیاهی هم تلاش میکند.
و امان از قلب های فلج که راه رفتن را سخت میکرد. امان از دردی که ریشه زده بود در جانِ بیقرار من، امان از
ترس از دست دادن تو.
کره زمین مربع شکل بود و ما معمولی های تنگدل در زاویه نود درجه آن به مردن خود ادامه میدادیم.
ولی نه! نمیشد ادامه داد!
من باید میرفتم. بهای من بیشتر از انگشتان دستان تو بود. من باید بال هایم را میگشودم و کوچ میکردم. من به
اینجا تعلق نداشتم.
بخشی از داستانک داریخماخ:
دلتنگ بودم؛ شاید هم بی حوصله؛ یا یک چیز میان این دو کلمه ی ناتوان.
به دوستانم نگاه کردم، دوستانی که از آنِ من نبودند. مگر ایرادم چه بود؟ آیا داشتن یک همدم بی همتا جز محرومیت های زندگی به
حساب می آمد؟
دوست داشتم که حرف بزنم، بخندم، گریه کنم و زیر باران دست در دست کسی راه بروم؛ اما تمام این ها تبدیل به یک آرزوی محال
شده بود.
بغضم را فرو فرستادم و پاهای لرزانم را جابه جا کردم. من بیمار بودم؟ خودم هم نمیدانستم چه مرگم بود؛ اما آن مرد سفید پوش این
خبر را به من و صاحبم داد و از آن روز به بعد من یک تنهایی مطلق شده بودم؛ یا یک مفردِ بدونِ جمع.
پوچ بودم و بی ارزش. اطرافیانم مرا تبدیل به یک گاو خلوت گزین کرده بودند. گاوِ خلوت گزینی که آرزوی وصال داشت؛ اما با چه
کسی؟
از شدت غمِ نبودنِ کسی، دندان هایم به هم میخورد و صدای آب شدن قندیل را تداعی خاطراتم میکردند.
خنده ام گرفت. انگار که کسی قلقلکم میداد.
– شیر این رو کم بدوش؛ مریضه.
و بازهم این کلمه نفرت انگیز. چرا فقط میگفتند من مشکلی دارم و مشکلم را به زبان نمی آوردند؟ من کر نبودم و میشنیدم چه
میگفتند؛ اما آنها نمیدانستند و مدام با حرف هایشان قلب مرا سلاخی میکردند.
اطلاعات اثر :
- دسته بندی: داستانک
- عنوان: داریخماخ
- نویسنده: hussar
- ژانر: فلسفی، تخیلی
- ویراستار: رز سیاه
- طراح: ملیکا مومنی
- کپیست: DoNyAGh
رمان های پیشنهادی برای دانلود:
دانلود رمان شروعی همراه با عشق از الیکا
دانلود رمان عاشقانه میشل از فاطمه زارعی
همیشه آثار افراد مطرح جهان رو دنبال میکردم، اما این…
این اثر یکی از فوق العاده ترین هاست، با وجود اینکه توی انجمن به صورت آنلاین مطالعه اش
کردم، منتظر بودم تا فایل pdf بشه و بتونم دانلودش کنم.
#به شدت دوسش دارم…
ممنون که خوشتون اومده پریسا خانوم
داستانک داریخماخ از یک زاویه دید فوق العاده نوشته شده بود و یک ایده ی ناب داشت.
(منظور از زاویه دید اون دیدگاه متفکرانه نسبت به مسائل هست.)
دیدن جهان از چشم یک گاو و توصیفات فوق العاده، مسلما ایده یک ایده ی سختی بود که نویسنده به خوبی تونست از پسش بر بیاد و در اجرای ایده طوری عمل کرد که کاملا کاملا رئالیسم بود.
و باور پذیری خیلی خوبی داشت.
جدا از خلاقیت و مهارت نگارش این داستانک، در پس تک تک جملات مفهومی بود که آدم رو به تفکر وا می داشت.
ممنون از نویسنده ی خوبِ این اثر ?
و پیشنهاد می کنم حتما مطالعه بشه.
ممنون از نظر زیبا و کامل شما. خوشحالیم که خوشتون اومده
عالی بود?
ممنون از نظر خوبتون
سلام خسته نباشی عزیزدل?
داستانکت واقعا بی نظیره فوقالعادس منکه از خوندنش لذت بردم??
به امید موفقیت های بیشترت
ممنون که نظر دادید. خوشحالیم که خوشتون اومده
وای من خیلی دوسش دارم. واقعا معلومه که نویسنده همه چیزو درک کرده بعد این داستانک زیباو دردناک رو نوشته.
دست مریزادhusar?
ممنون از نظر خوبتون
وای من خیلی دوسش دارم. قلم نویسندرو هم میپسندم. مشخصه که خودش داستان رو درک کرده. واقعا دست مریزاد husar?
ممنون از نظر خوبتون
خیلی دانستانکت قشنگ بود. خیلی دوسش داشتم.
خسته کننده نبود وگرنه نمیخوندمش. قلمتم کلا یجوریه احساسات داستانو به خواننده منتقل میکنه.
منتظر نوشته های قشنگت مثل اینم!
ممنون از نظر خوبتون
امتیاز بینندگان:۳ ستاره
عالی بود، خسته نباشید میگم به نویسنده?
امتیاز بینندگان:۵ ستاره