دانلود رمان دسیسه نقطه اول (جلد اول دایره درگیری) اثر -shun- نویسنده اختصاصی مجموعه کافه نویسندگان.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،جلد اول رمان دایره درگیری را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان دسیسه نقطه اول با ما همراه باشید.
خلاصه رمان دسیسه نقطه اول
سلسله مراتبی از اتفاقات به هم پیوسته، فاجعهی زندگیهای متعددی میشوند. از هر شخص این داستان، تکهای را به غارت میبرند. تکههای غارت شده، کمبود میشوند و اشخاص به دنبال پر کردن کمبودها زندگی میکنند؛ در این میان، دامی از چیزهای وسوسه کنندهای پهن میشود که میتوانند به پر کردن کمبودها کمک کنند. در نتیجه، انگیزههای مختلف دست مایهی بازی این دام میشوند؛ به زیبایی آب و تاب میخورند تا در یک نقطهی مشترک جمع گردند. سپس قدم اول پر کردن یک کمبود، تشکیل دایرهی درگیری به سرانجام میرسد. شما هم به این دایره دعوت هستید!
مقدمه رمان
صفحهای نامعلوم از ذهن نوشتههای نقطهی اول:
“انسانها، بردهی منطق هستند؛ حتی اگر آنها را فریب دهد! منطق رتبهی دوم هیولاهای فریبدهنده را دارد. نمیدانم چه کسی گفته فریب خو*ردن فقط بد است؛ با فریب خو*ردن هست که انسانها صرف نظر از شخصیتشان به باور میرسند، از تمام وجودشان مایه میگذارند، تسلیم نمیشوند، ناامیدی را به خود راه نمیدهند، آب و آتش برایشان تفاوتی ندارد، فقط ادامه میدهند، ادامه میدهند… البته اینها، تنها خاصیت فریبِ منطق است؛ فریبی که انسان متوجهاش نشود، توانایش میکند. چیزهای واهی همیشه بد نیستند، آنها کمبودها را پر میکنند و قدرت انجام کاری را به انسان میدهند که تا پیش از آن قادر نبوده. توهم وجود دارد، پس قدرتمند است!
واقعاً باعث تأسف است که نمیتوانم خودم، خودم را به دامِ فریبِ منطق بیندازم!”
بخشی از رمان دسیسه نقطه اول
مشغول کندن چالهی عمیقی است؛ گرچه به خاطر هوای گرم تابستان، پوستش ابر بهاری شده است که عرق از آن میبارد؛ اما همچنان لبخندی دلنشین و رضایتمند بر ل*ب دارد. دو زانو بر روی زمین نشسته است و با دست خالی بر عمق گودال باریک؛ اما عمیق میافزاید. مشت مشت سنگ و بیشتر خاک بیرون میآورد و کنار گودال میگذارد. اهمیتی به شلوار، مانتو و چادر مشکی خاکی شدهاش نمیدهد. حتی درد سرانگشتهای ملتهبش هم که زخم های سطحی برداشتهاند، احساس نمیکند. با رسیدن عمق گودال به حد مناسب مدنظرش دست از کار میکشد. نفسی در هوای گرم تازه میکند و عرق روی پیشانیاش را با آستین سرمهای مانتویش که گوشهای از آن هم پاره شده، پاک مینماید. راضی از تمام شدن کار کندن گودال میخندد.
هنگامی که پاکت کاغذ کاهیای که سمت راستش قرار دارد، برمیدارد، قطره های انگشتش مار خونی که از زخم های سطحی انگشتش جاری است، پاکت را آلوده میکنند. خود پاکت تقریباً کرمی رنگ، قطری ندارد؛ اما کاغذهایی که درونش قرار داده است، به آن قطر بخشیده اند
هنوز بررسیای ثبت نشده است.