دانلود رمان تابو شکن اثر فاطمه قیامی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان تابو شکن را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان همراه ما باشید.
خلاصه رمان تابو شکن
پرند دخترک لوند و زیبایی که لیلا وار دل به علیرضا داده به خاطر حفظ جون علیرضا از شر یاسر پسر دایی رذلش که از علیرضا کینه داره و می خواد بهش ضربه بزنه – ناچار می شه از اون بگذره و درست سر سفره ی عقد همه چیز رو به هم بزنه و با دلی شکسته از زندگی اون بیرون بره…سال ها بعد وقتی که علیرضا هیچ حسی به جز تنفر به پرند نداره ، یک بار دیگه اون ها رو در روی هم قرار می گیرند ولی این بار حقیقت از زیر خاکسترهای به جا مونده از آتیش افتاده به زندگی پرند شعله ور می شه اما حالا ..
از در دانشگاه که بیرون آمدیم با تک تک بچه ها خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه اتوبوس راه افتادم با رسیدن اتوبوس به سختی از لابه لای جمعیت خودم را بالا کشیدم و داخل شدم مثل همیشه هنذفری را از داخل کوله پشتی درآوردم و به گوشی وصل کردم.با شنیدن صدای خواننده موردعلاقه ام چشم هایم را بستم. سعی کردم فکرم را از اتفاقات این چند وقته دور کنم اما انگار نمیشد.هروقت سعی می کردم به موضوع ی فکر نکنم بدتر ذهن وخیالم به آن سمت پرواز میکرد
باید با این پیامک های گاه و بیگاه که معلوم نبود از سمت چه کسی است؟ چه میکردم؟ به بابا میگفتم؟خب مسلما نه، بابا ی مهربانم آنقد درگیر روزمرگی های خودش هست که دوست ندارم اذیتش کنم به مامان هم که اصلا،تا بخواهم برایش توضیح بدم چی به چی است؟ عمری گذشته.بهترین گزینه ممکن درحال حاضر علیرضاست اما چطوری این مسئله را بگویم بهتر نیست خطم را عوض کنم؟فکر کنم بهترین راه حل این است با بهانه ای خطم را عوض کنم تا از شر این پیام ها راحت شم.
بخشی از رمان تابو شکن
اب ترمز یکدفعه ای اتوبوس به خودم آمدم و با یه نگاه سرسری به اتوبوس متوجه شدم نیمی از اتوبوس خالی شده و من اصلا متوجه نشدم روی یکی از صندلی های خالی می نشینم.به پسر بچه بامزه صندلی کنارم که با نهایت بامزگی به من خیره شده لبخند میزنم. از داخل کوله پشتی ام یک بسته بیسکویت برمیدارم وبه او تعارف میکنم اولش قبول نمیکند. ولی وقتی مادرش با چشمانش رضایت خود را اعلام میکند از من می گیرد ولبخند کل صورتش را پرمیکندو همزمان تشکر میکند.سرم را
تکان میدهم و میگویم قابلی نداشت عزیزم .
متوجه روشن خاموش شدن صفحه گوشی می شم یه پیام از طرف علیرضا با لبخند پیام را باز میکنم
_قوز نکن.از ته دل میخندم و دیوانه ای نثارش میکنم _تومگه منو میبینی دیوونه؟ به سرعت جواب میآد _نه
_پس از کجا میدونی قوز کردم؟
_تجربه ثابت کرده (ایموجی چشمک)
با نزدیک شدن به مقص داز اتوبوس پیاده شدم با رسیدن به خانه مامان رامثل همیشه رو مبل تکی کنار آشپزخانه در حالی که قلاب بافی می کند،میبینم.
_سلام عینکش را با دست به سمت بالا سُر میدهدو هیکل تپل دوست داشتنی اش را روی مبل جابه جا میکند _سلام جوجه اردک زشتم چه دیراومدی
هنوز بررسیای ثبت نشده است.