رمان سیزدهمین روز از پاییز از زهرا زنده دلان

دانلود pdf رمان سیزدهمین روز از پاییز اثر زهرا زنده دلان
دسته‌بندی‌ها: , تاریخ به روز رسانی: 7 آبان 1402
اطلاعات اثر:
  • دسته‌بندی:داستان و رمان
  • عنوان:سیزدهمین روز از پاییز
  • نویسنده:زهرا زنده دلان
  • ژانر:عاشقانه | اجتماعی
  • تعداد صفحات:1923
سوالی دارید؟
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

ناموجود

امتیاز دهید

دانلود رمان سیزدهمین روز از پاییز

در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان سیزدهمین روز از پاییز اثر زهرا زنده دلان را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم.برای دانلود این رمان زیبا همراه ما باشید

خلاصه رمان سیزدهمین روز از پاییز

محمد پسری نوزده ساله، توی صفحه ی اینستاگرامش با دختری بنام رویا دوست میشه و شروع این رابطه متفاوت تر از هر رابطه یه. طوری که رویا، دختری ساده و عاشق پیشه، برای راضی کردن محمد و اثبات علاقش تن به هر خواسته ای میده! خواسته های غیر معقول که نیمی از رابطهای امروزی رو درگیر خودش کرده!

میان روزهای عاشقانه و گرم شهریور ماه گم شده بودم. حسرت یک عشق واقعی که مرا سرشار از زندگی کند بر قلب شکسته ام مانده بود. گاهی اوقات با خودم می گفتم بالاخره یک روز خوب می آید. یک روز که مردی با تمام وجود مرا دوست داشته باشد. یک روز که از ته دل بخندم و صدای خنده هایم دلیل زندگی یک مرد باشد.

بعد از له شدن قلب کوچکم تنهایی را بغل گرفتم. آن قدر دل به اون بستم که دیگر میلی به عاشق شدن نداشتم. روزها می گذشت و من از این تنها ماندن راضی بودم. حال و روزم همچون برگ های پاییزی بود که روزگارشان با افتادن به روی زمین رقم می خورد

حال و روزم گریبان یک تنهاییِ عمیق و نفسگیر شده بود و ناامید از درمان این بیماری دوست داشتنی شده بودم. تا اینکه پاییز خودی نشان داد و شروع به قلقلک دادن قلب بی جنبه ام کرد یکی از روزها قلبم را در تنگنا قرار داد و تیر عاشق شدن را به اعماق وجودش پرتاب کرد. روزی که همه آن را نحس می دانند و دل خوشی از آن ندارند. روزی که تو متولد شدی و تو را دیدم

به خودم که آمدم دیدم یک قلب لرزان و دو چشم که برای چشمان سیاه تو له له می زنند دارم. به خودم که آمدم دیدم باید در دفترچه ی زندگی ام سیزدهمین روز از پاییز را با عنوان تولد دوباره ی خودم ثبت کنم.

بخشی از رمان سیزدهمین روز از پاییز

آمار بالای پیجم بهم چشمکی زد و با لحنی آمیخته به ذوق و هیجان رو به دنیا گفتم: -وای فالوورام نزدیک هزار نفر شده، می دونی یعنی چی؟
چپ چپ نگاهم کرد و کمر به کور کردن ذوقم بست: -خنگه خدا تو دو هزار نفر رو فالو کردی که هزار نفر فالوور داری . این دیگه پز دادن داره؟ ناامید نگاهش کردم. خواهر بزرگتر و این ضایع کردن های همیشگی آدم رو از هر چی کوچیک بودن پشیمون می کرد. دلم می خواست هر ثانیه یک سال بزرگتر بشم تا بفهمه من بچه و خنگ نیستم اما خب فایده ای نداشت

نگاه سردم رو که دید لبخند کمرنگی زد و همون طور که از روی زمین بلند می شد گفت:-حرف حق رو زدم خواهر من، گفتم به این آمارای الکی که دو روز دیگه از بین میره دل نبندی . به درس و کتابات برس،چیزی به شروع مدرسه ها هم که نمونده!
کلافه از نصیحت های تکراریش سری تکون دادم و بی اعتنا بهم از اتاق خارج شد. به عادت همیشه آهنگ خواننده ی مورد علاقم رو پلی کردم و همزمان توی صفحه ی اینستاگرامم مشغول چرخیدن شدم. درخواست های جدید رو قبول کردم و با دیدن آیدی پیجم لبخندی زدم.

دسته‌بندی

داستان و رمان

نویسنده

زهرا زنده دلان

ملیت

ایرانی

ژانر

عاشقانه, اجتماعی

نوع

کتاب الکترونیک

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رمان سیزدهمین روز از پاییز از زهرا زنده دلان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت