توضیحات
خلاصه رمان شیاطین شرور
من خود مار گزیده ام، تو مرا از ریسمان سیاه و سفید نترسان . من خود رنج ها بسیار کشیده ام، تو مرا نمک نپاشان .من خود طعمه به دست گرگ میسپارم، تو مرا طعمه به دست گرگ نفرمان .شیاطین در درگاه منتظرند، چون شراره ها شعله میکشند، آتش بر پا میکنند، میسوزانند، خاکستر میکنند. نابود میکنند و در آخر آیا خودشان نابود میشوند؟ ببینیم دست تقدیر سرنوشت چه بر راه افراد بیگناهمان قرار میدهد؟ خوشحالی ته دلی یعنی هر روزت پر از درد و رنجش باشد، ولی در آخر بدانی که تمام میشود و شود، حالت عالی است ✔رمان بر اساس واقعیت و از زندگی افراد جامعه نوشته میشه. ولی من در جای جای اونها از تخیل هم به کار میبرم ✔. نکته: ⇦ توصیه میشود کسانی که میترسند نخونند
بخشی از رمان شیاطین شرور
راوی: علی جوادی سلام من علی هستم بیست و یک سال دارم و دانشجوی برق هستم و شاغلم . تنها زندگی میکنم و پدر و مادری ندارم. دلم نمیخواد خاطره ها رو زنده کنم. ولی یه چیزهایی هست که هنوز اون گوشه موشه های دلم جا خوش کرده. در ضمن من ساکن کرج هستم .یه خاطره ای براتون تعریف میکنم مال چند سال پیش هست . ما، یعنی چند سال پیش من و مامانم و بابام، رفته بودیم بانه برای خرید بعد اتفاقی تو یه پاساژ یکی از فامیلای بابام و دیدیم بعد با یه عالمه اصرار رفتیم خونه فامیل بابام … ساعت یک بود که بابام گفت : – من میرم بخوابم شب همتون خوش . بعد هم رفت، ما هم با تو پذیرایی نشسته بودیم تلویزیون میدیدیم. زنها هم اون ور داشتن باهم صحبت میکردن چایی میخوردن





نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.