دانلود رمان افسانه و افسون از م.دیدهور.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان افسانه و افسون را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود رمان افسانه و افسون از م.دیدهور با ما همراه باشید
خلاصه رمان افسانه و افسون
کسانیکه در محله “عربها” حلیمه باجی سابق و ملیحه خانم جدید را می دیدند، بی اختیار چشمهای خود را می مالیدند که مبادا عیب و علتی در بینایی آنها پیدا شده باشد. واقعا وقتی ملیحه خانم پشت “رامبلر” آلبالویی رنگ خود می نشست و انگشتهایش را که ناخنهای مانیکور شده داشت بر دایره فرمان می لغزاند، سرش را با ناز و ادا می چرخاند و اگر بچه ای جلوی ماشینش می دوید اخم می کرد، و از اینکه گرد و خاک به عابرین بدهد، کیف می برد و بوق های ممتد می زد. کاسبکارهای محله نمی توانستند باور کنند که این همان “حلیمه باجی” سربه زیر یکسال پیش است که چادر نمازش را کج روی سرش می انداختو گوشه های آن را لای دندان می گرفت و دستش را توی آستینش می دزدید و پولی را که از پیش آماده کرده بود می داد و می گفت: “بی زحمت یه سر حلوا شکری بدین!” یا “بی زحمت یه لیتر نفت بدین” یا “یه نون خاشخاشی بدین” و بعد جنسی را که خریده بود برمی داشت و می گفت: “دست شما درد نکنه” و می دوید به طرف خانه، مثل اینکه حتی یک لحظه هم حاضر نبود چشم نامحرم به قدوبالای او بیفتد… خلاصه اینکه ملیحه خانوم چنان عجب عجبی توی محله راه انداخته بود که بیا و ببین رمان نایاب “افسانه و افسون” اثری از م. دیدهور میباشد. این رمان نیمقرن پیش منتشر شده است. افسانه و افسون یکی از رمانّای قدیمی فارسی است.
بخشی از رمان افسانه و افسون
تحول زندگی حليمه از روزی آغاز شد که پدرش، مشهدی قنبر کله پز (مدیر کله پزی انصاف) دار فانی را وداع گفت. از این تاریخ بود که وی رفت تاریکی از زنهای خودساخته روزگار از آب درآید سالی که پدرش مرد، او سی و نه سال سن داشت هنوز به شوهر نرفته بود و جزو دوشیزگان بود که میگویند خانه مانده اند یا به عبارت دیگر ترشیده اند دیگر تقریبا همه اهل محله از شوهر کردن ملیحه طمع بریده و با همان حالت پیر دختری اد عادت کرده بودند ولی هیچکس سر در نمیآورد که چرا دختر یکدانه مشهدی قنبر که سی سال روزگار سر محله دکان کله پزی و سیرابی فروشی داشته و با کمال صداقت به اهالی پایتخت خدمت کرده بود و همه اهل محل از کوچک و بزرگ اورا میشناختند باید برایش شوهر قحط باشد
هنوز بررسیای ثبت نشده است.