دانلود رمان طهران ۵۵ اثر مینا شوکتی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان طهران ۵۵ را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان طهران ۵۵ اثر مینا شوکتی با ما همراه باشید
داستان رمان طهران ۵۵
در مورد نوا دختی جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قو ی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره.توی این بین با امیریل احمری و خانواده احمری آشنا میشه که هنوز هم روش های سنتی برای همه چیز دارن و پدربزرگش،خلیل،رازی پیش جهانگیر احمری داره که نوار رو کنجکاو کرده
به نام تویی که تنها امید تمام نا امید شدههایی….
قسمتی از رمان طهران ۵۵
حدیث خسته روی پله ای نشست و کفش های پاشنه بلندش را از پا درآورد: هیچ وقت فکرشم نمی کردم این کار انقدر سخت باشه.رو به آن دو که ایستاده و با دقت به حرف هایش گوش می کردند خندید و ادامه داد: همیشه با خودم می گفتم مدلا میرن جلو دوربین چهارتا ادا اطوار میان و تمام. عکسهاشونم میاد بیرون و همه به حال استایل و قیافشون غبطه می خورن! نمیدونستم که اینجوریه. وگرنه غلط می کردم واردش بشم.نوا جلو رفت؛ دستش را گرفت و کمک کرد بلند شود: همه چی از دور قشنگه؛ همه چی. حتی کار ما .مهدیه کوله اش را جمع کرد و سمتشان آمد: حلالم کن حدیث. اولش خیلی به جون نوا غر زدم بابت این که تو شل ترین مدلی هستی که دیدم اما الان میبینم نه توام از قماش خودمونی.
هر سه خندیدند و حدیث گفت: بیراهم نگفتی.شل که شدم هیچ،کم مونده وا برم.الانم برم آزانش بگیرم هوا تاریک شده،خودمو برسونم خونه چنگیز از راه برسه ببینه نیستم سرمو میبره.
مهدیه زودتر از آنها ر اه افتاد و بل گرفته از شوخ طبیعی دخترک، بلند گفت: جلدی بیا تا آقاتون نرسیده برسونمت خونه. پول آژانسم خودم ازت میستونم.حدیث ابرو بالا انداخت: اووو! الان خواست ماشینتو بهرخم بکشی.مهدیه بلند و یی قید خندید و جوابش را با دادی که زد داد: پرایدو حتی نمیشه جز ماشینا حساب کرد خواهر من.رخ کشیدنش پیشکش
هنوز بررسیای ثبت نشده است.