دانلود رمان افعی اثر گیسو خزان.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان افعی را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان افعی اثر گیسو خزان با ما همراه باشید
خلاصه رمان افعی
رمان افعی داستان زندگی پسری به اسم یوسف،پسری که از امارت اعیانی پدرش طرد شده است و تصمیم به انتقام میگیرد اما قلبی مهربان دارد.دختر مقابل یوسف،حنا دختره نوزدهای سالهای که عاشق یوسف سرد و خشک میشود
حنا عاشق دوست برادرش، یوسف، ک شانزده سال هم از خودش بزرگتر است میشود.. اما بعد از یه مدت میفهمد یوسفِ سرد و خشک داستان، معتاده و با خیال پشیمونی یوسف و این که بعدها مواد را بخاطر او کنار میگذارد، تصمیم میگیرد با اعتیاد یوسف بسازد و باهاش ازدواج کند.. ولی بعد از یه مدت متوجه میشود ن تنها یوسف پشیمان نیست و خیال ترک اعتیاد خود را ندارد بلکه اعتیادش نسبت به قبل بیشتر هم شده است.. اینجاست که حنا برای فراموشی زندگی خسته کنندش به خوشگذرانی های افراطی با دوستانش پناه میبرد و با شهنام آشنا میشود.. اما خب متاسفانه هیچ چیز مطابق چیزی که حنا انتظارشو داره پیش نمیرود.با داستان یوسف و حنا همراه شوید.رمانی عاشقانه،درام و هیجانی.
بخشی از رمان افعی
این استرس انقدر زیاد بود که وقتی صدای باز شدن در دستشویی و شنیدم سریع بلند شدم و راه افتادم سمت اتاق.. چون اگه یوسف من و تو این وضعیت می دید.. صد در صد می فهمید یه مرگم هست و اون موقع تا از زیر زبونم حرف نمی کشید ول نمی کرد منم که تو این وضعیت فقط منتظر یه اشاره یا تلنگر بودم تا منفجر بشم و امیدوار بودم که حداقل امروز به اون مرحله نرسم..
از لای در اتاق بیرون و نگاه کردم و وقتی مطمئن شدم یوسف داره میره سمت هال و نمیاد اینوری . سریع گوشیم و برداشتم و یه بار دیگه به شماره نگاه کردم.. اول تو ذهنم بود که صبر کنم و تو یه فرصت مناسب بهش زنگ بزنم.. ولی بعد پشیمون شدم.. من که نمی خواستم با اون طرف حرف بزنم و مسلماً با شنیدن صداش موقع الو گفتن هم نمی تونستم تشخیص بدم کیه.. واسه همین.. با این امید که شاید طرف با این شماره توی تلگرام اکانت داشته باشه سریع رفتم چک کنم و خدا خدا کردم که عکس خودش روی پروفایلش باشه ولی.. به محض دیدنش.. حتی قبل از اینکه عکس و کامل باز کنم.. پشیمون شدم از این دعایی که کردم! کاش هیچوقت نمی خواستم بفهمم..
کاش هنوز تو شک و دو دلی بودم که یوسف داره با کی حرف می زنه.. به جای اینکه با چشم خودم ببینم طرف.. دوست سابق شوهرم بوده که از قضا.. عاشقانه دوسش داشته!احساس فرو رفتن تو یه استخر پر از یخ و داشتم.. تمام بدنم تو ثانیه منجمد شد و همه اعضای بدنم از کار افتاد.. حتی قلبمم دیگه تند نمی زد و از هیجان افتاده بودپس.. پس این حس بدی که به محض شنیدن مکالمه یوسف تو جونم افتاد.. خیلی هم بی دلیل نبود! حالا دیگه اون حرفایی که شنیدم به نظرم خیلی منطقی می رسید.. طبیعیه که یوسف نخواد من دوست دختر سابقش و توی این خونه ببینم.. یا متوجه تماس تلفنیشون بشم!حالا دیگه می فهمیدم اون ”بالاخره باید از یه جا شروع کنیم!“ یعنی چی؟ حالا می فهمیدم اون ”من فقط می خوام باهات حرف بزنم!“ چه معنی داره!
هنوز بررسیای ثبت نشده است.