دانلود رمان آقای هنر پیشه
دانلود رمان آقای هنر پیشه اثر زینب ایلخانی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان آقای هنر پیشه را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان آقای هنر پیشه اثر زینب ایلخانی با ما همراه باشید.
خلاصه رمان آقای هنر پیشه
دست سرنوشت دوزخمی دو درمانده،دوجدامانده اززندگی را درجزیره دنج و آرام،بادست های دریا به هم گره میزند… هنرپیشه ای تنها و سردرگم دراین سرزمین،شوق زندگی میابد و ناجی الهه ای از جنس حیات میشود! این روایت تنها باگره کور عشق باز میشود…. پایان خوش
آقاى هنرپیشه! نقش بزن عاشقى را در قلبم! من قول میدهم رگ هایم را بشكافم تا برایت فرش قرمز شوند و انتهاى این رگ ها به سر سراى قلبم ختم شوند! آقاى هنرپیشه! عشق، هنرت شده است زین پس ” عشق پیشه ” میخوانمت!
بخشی از رمان آقای هنر پیشه
مرضیه از ساغر شكسته اش به ساقى شكایت میكند و من زل زده ام به كشتى كه به گمانم آخرین میهمان دریا براى امروز باشد، كشتى كه رفته است شكار خورشید، خورشیدى كه خودش را به دریا چسبانده و شاید… گوشى ام نفس هاى آخرش را میكشد، شارژ تمام میكند و مرضیه هم زبانش بسته میشود. آخرین قطره اشك روى لبم جا مانده است ،كامم شور میشود مثل دریا و من نمیدانم این دریاى بیچاره نگران كیست كه اینقدر در دلش همیشه شور افتاده است؟! حالم خوب نشده ! به مریم گفته بودم ، آرامش جزیره و آبى فیروزه اى خلیج فارس هم براى آشفته بازار حال من نمیتوانند كارى كنند؛ آدرس و كلید و بلیط را یكجا و با اصرار در كیفم گذاشت
گفتم: _ مریم جان، مامان راضى نمیشه بیاد! نیاد هم بابا نمیذاره برم به عادت همیشه اش دو دستش را فرو برد بین شرابی فرفرى موهایش و آن ها را به سمت بالا هدایت كرد
_ راضیش كن ، میدونم كارى رو از ته دل بخواى، میتونى انجام بدی ، اگه راضیش نكردى پس یعنی راضی نبودی به ماشین آلبالویی براق جدیدش تكیه میزنم ،هدیه جدید اصغر روحى، دوباره دلم ساز مخالف میزند
_ روحى چى؟! بهش گفتی؟ راضی نباشه چی؟ كلافه پوف میكشد و كنارم تكیه میدهد و او هم به پیرزنی كه گوشه خیابان لیف میفروشد خیره میشود _ راضی نباشه چیه؟ غلط میكنه! بهش گفتم دوستم رو بعد چند سال پیدا كردم، من به اصغر بگم بمیر میمیره! ٧٤ سالش بود! اصغر روحى را میگویم! بزرگترین تهیه كننده سینماى آن روزهاى ایران، در اوج پیرى هوس كرده بود براى یك دختر ٢٧ ساله روزى چند بار بمیرد! حالا میفهمیدم چرا من و مریم در یك سن مشترك اینقدر اختلاف سنى داریم!احساس!مریم با احساسش تصمیم نمیگرفت ، یعنی بی احساسی آدم ها را جوان نگه میداشت؟؟ اما من خیلى وقت بود كه با پیرى ام كنار آمده بودم! من هم مثل اصغر روحى هر روز براى یك نفر مرده بودم ، اما در جوانى! ١٠ ساعت ی میشود كه رسیده ایم ، اما مامان از گشتن و بررسى ویلاى روحى دست بر نمیدارد، با یك ساعت رو میزى سنگى از ویلا بیرون می آید به ساحل كه میرسد هنوز نگاهش به ساعت است _ اینو ببین! زیرش زده مال ساله ١٩٢٠ ! عتیقه ى شاه كاریه
مامان عاشق عتیقه بود ، آپارتمان ٨٠ متریمان پر از وسایل كهنه و ارزان قیمتى بود كه مامان به خیال عتیقه بودن میخرید! یك مرتبه با دیدن چشم هاى من انگار از همه عتیقه هاى دنیا سیر میشود؛لب هایش میلرزد، دستم را میگیرد
رمانهای پیشنهادی
اگر صاحب امتیاز این اثر هستید
هنوز بررسیای ثبت نشده است.