دانلود رمان مه زده از معصومه شهریاری
دانلود رمان مه زده اثر مهصومه شهریاری (آبی).در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان مه زده را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود رمان مه زده اثر معصومه شهریاری (آبی) با ما همراه باشید.
خلاصه رمان مه زده
گاهی باید از همه چیز ترسید … حتی اون کسی که تو وجودمون نفس میکشه و زندگی مون بهش وابسته هست … باطنی که شاید با ظاهر فرق کنه … و جنسی که جور نباشه همه چیز از یک روزِ عادیِ کاری شروع شد . روزی که سرنوشت قلم برداشت و برگه ای سفید جلویِ خودش گذاشت و شروع به نوشتن کرد ؛ اما اون حافظه ی خوبی داره …. و میدونه چطور از این حافظه استفاده کنه تا گره به گره بزنه و راهِ نجاتی نذاره ….
بخشی از رمان مه زده اثر معصومه آبی
آرام قدم برمی داشت. سعی می کرد با فشردنِ انگشتانش به رویِ پوشه ی دکمه دارِ درونِ دستش، استرسی را که میان رگ هایش می جوشید کنترل کند. به نزدیکی اتاق که رسید، لحظه ای مکث کرد. انگشتِ اشاره اش را زیرِ چانه اش انداخت و درزِ مقنعه اش را جابه جا کرد. نفسی گرفت و چشم بست. عرق از پشتِ گردنش می لغزید و رویِ کمرش می دوید. زبان رویِ لب کشید و با تقه ای به رویِ در، آن را گشود. منشی سر از رویِ برگه های برداشت و به او نگاه کرد: -بفرمائید.
جلو رفت و در را به آرامی به چهارچوب سپرد و وقتی بسته نشد، با کفر و غیظ لبخندی زد و سعی کرد آرام باشد و دستِ لرزانش را رویِ آن گذاشت و فشاری آورد تا با صدای تقی، محکم شد. قدمی برداشت: -راستش من امروز… منشی نگذاشت حرفش کامل شود: -خانم صدیق ؟! سر تکان داد. منشی لبخندی زد: – بفرمائید. وقتشون خالیه. و جلوتر از او ، به سمتِ درِ تیره رنگِ صیقل کاری شده رفت. ضربات آرامی زد و داخل شد. نمی دانست باید به دنبالش برود یا منتظر بماند؟ صداهای آرامی را می شنید که با یکدیگر صحبت می کردند…
رمانهای پیشنهادی
اگر صاحب امتیاز این اثر هستید
هنوز بررسیای ثبت نشده است.