دانلود رمان حسرت محرابه سادات قدیری رهایش

دانلود رمان حسرت اثر محرابه سادات قدیری (رهایش).در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان حسرت را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم.برای دانلود رمان حسرت اثر رهایش با ما همراه باشید.

خلاصه رمان حسرت

عشق کهنه و پنهان کاوه بعد گذشت چند سال از مخفي ماندنش رو مي شه و اين اتفاق همزمان مي شه با رو شدن واقعيات ديگه اي از گذشته.

دلتنگم، دلتنگ همه ي سال هاي رفته، دلتنگ همه ي روزها، دلتنگم، دلتنگ نبودن همه عاشقانه هايم. دلم تنگ نيست، دلم ديگر نيست. دلي نمانده تا دلتنگ باشم. نيستم، گم شده ام. در گذشته ي گنگ و مبهمي جا مانده ام که حال و آينده ام را در سياهي فروبرده است .در حسرت رفتن روزهاي رفته. تموم روز سگ دو زده بودم تا داروهاي مامان رو پيدا کنم اما نتونسته بودم و کلافه و خسته و نااميد و گرسنه و يخ زده و داغون داشتم بر مي گشتم خونه که موبايلم زنگ خورد. کيان بود. با دستاي سر شده از سرما دکمه موبايل رو فشردم و هنوز الو نگفته صداي عصبانيش گوشم رو کر کرد!

کاوه من ديگه هيچ نسبتي با تو ندارم! نه رفيقتم و نه پسرعموت ! خجالت نمي کشي واقعا؟ً! وقتي ديد حرفي نمي زنم گفت: لال مردي؟ ! الو؟ !
-شما؟
:منو نمي شناسي آره؟ !

بخشی از رمان حسرت اثر رهایش

ديگه رسيده بودم دم در خونه. کليد انداختم و رفتم تو حياط. يه خونه قديمي و نقلي و اجاره اي.از فوت پدر سال‌ها مي گذشت. تو تموم سال‌هاي بي پدري اين مامان بود که با زحمت خرجم رو مي داد و حالا چند وقتي بود با گرفتن مدرک فوق ليسانس طراحي شهري فارغ التحصيل شده و کاري توي شرکت يکي از دوستاي قديمي پدرم پيدا کرده بودم و ديگه اجازه نمي دادم مامان دست به چرخ و دوخت و دوز ببره. با کيان خيلي نزديک بودم و صميمي. از ديدنش تو اکثر مواقع خوشحال مي شدم اما از رفتن به خونه اشون فراري بودم.
ارتباط من و عمو کيومرث يعني پدر کيان خيلي تيره و تار بود. بابا و عمو سال ها با هم قهر بودن و ارتباط اشون خوب نبود. دعوايي که سر ارث و ميراث شروع و به فوت پدر منجر شد. وقتي سالم بود بابا وسط يه دعواي لفظي با عمو و توي خونه ي مثل کاخش سکته کرد و تا به بيمارستان برسوننش تموم کرد. بي پدري و سختي هاي مالي بعد از رفتنش، حقارت ها و بي پناهي هاي يتيميم رو از چشم عمو مي ديدم و کينه اي که تو دلم ازش داشتم هيچ جوري رفع و رجوع نمي شد.
عمو هم متقابلا علاقه اي به ديدن من نداشت و ترجيح مي داد کمتر جلوي چشمش ظاهر بشم. بر عکس من مامان با زن عمو شهال رفيق فابريک بود .نمي تونستم درکش کنم که چرا براي عمو اين همه احترام قائله و چرا انقدر باهاشون صميمانه رفتار مي کنه. شايدصميميتش با زن عمو مال اين بود که قبل از ازدواج هردوشون با دو تا برادرها با هم رفيق و همسايه بودن. تنهايي و سختي هاي زيادي که به خاطر من کشيده بود نمي ذاشت سرسختانه جلوش واستم و مانع از رفتنش به خونه عمو اينا بشم اما توقع داشتم من رو درک کنه و ازم نخواد که پام رو جايي بذارم که پدرم رو توش به کشتن داده بودن

محرابه سادات قدیری (رهایش) نویسنده رمان حسرت

محرابه سادات قدیری ملقب به رهایش رمان نویس  متولد ۲۱ آذر 1361 اهل  ساری و لیسانس مدیریت آموزشی است.وی متاهل و دارای یک فرزند دختر است . رمان نویسی را از دوران دانشجویی آغاز کرده و از اولین و دومین رمان بلند خود را از دوران دانشجویی نوشته.اما سال ۹۲ فرصتی دست داد نوشتن رو تو سایت کافه نویسندگان شروع کنم. علاقه ام به نوشتن و مطالعه زیاد در حوضه داستان نویسی دلیل اصلی نویسندگی بود بود.

دیگر رمان‌های محرابه سادات قدیری (رهایش)

1. رمان هست های نیست
2. رمان میان لاشه ایستگاه متروکه
3. رمان خزان خنده های خزر
4. رمان دست هایم حافظه دارند
5. رمان بادها مسیر دیگری دارند
6. رمان هجوم وهم بیابان ها

رمان‌های پیشنهادی

1. رمان معجزه دریا اثر مریم روح پرور
2. رمان توسکا اثر هما پوراصفهانی
3. رمان نیلوفر آبی اثر زهرا
4. رمان قرارمان زیر درخت توت اثر الف قیصری
5. رمان گرد باروت اثر معصومه آبی و طاهره الف
6. رمان جایی نرو اثر معصومه آبی
7. رمان سیگار شکلاتی اثر هما پور اصفهانی