رمان بدون آدم بدون حوا
دانلود رمان بدون آدم بدون حوا از توانا.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان بدون آدم بدون حوا را برای شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود رمان بدون آدم بدون حوا از توانا با ما همراه باشید
خلاصه رمان بدون آدم بدون حوا
دختری به اسم ماهتیسا و پسری به نام شنتیا ، دارای یک احساس مشترک هستند : «تنفر از جنس مخالف»این دو نفر همکلاسی هستند و بعد از آخرین امتحانشون با هم درگیری پیدا می کنند ! تو اولین روز آغاز تعطیلات تابستون برای هردو اتفاق عجیبی میفته !به این اتفاق از دید مذهبی و عرفانی پرداخته شده و اصلا بعد فانتزی اون مد نظر من نبوده !…پایان خوش
بخشی از رمان بدون آدم بدون حوا
یک ساعت و نیم دیگه امتحان شروع میشه و تو به من و آوا قول دادی ۸ بیای تا یکم برامون توضیح بدی، نامرد! من – الان حاضر میشم میام، شرمنده!
آیدا – سر جلسه می بینمت .بای؟
اتاق رو ترک کردم و با سرعت به طرف دستشویی رفتم. با پوشیدن دمپایی، یک حس مشمئزکننده تو تمام بدنم پیچید. سریع دمپایی های خیس رو از پام در آوردم. فکر اینکه بابا یا مهراز اون ها رو پوشیده بودن باعث شد به صورت ناخوداگاه و عصبی شروع به لرزیدن کنم! فریاد زدم:
-م امان؟! کی دمپایی قرمزا رو پوشیده و خیس کرده؟
آتوسا از آشپزخونه بیرون اومد و با لبخندی به پهنای صورتش گفت:
-من! شرمنده حواسم نبود. نفسی از سر آسودگی کشیدم و با آرامش به کارم رسیدم.
من_مامان جان! من رفتم پونی. این آخرین امتحانه. دعام کن. مامان با لبخندی دلنشین گفت: به سلامت عزیزم. مواظب خودت باش. انشاالله این امتحانتم عالی میدی!
جلوی درب سبز رنگ دانشگاه، وایسادم. به ساعتم نگاه کردم .فقط بیست دقیقه به شروع امتحان مونده بود.به سرعت وارد شدم. سالن نسبتا شلوغ بود و یک گروه دانشجوی پسر، روبه روی تابلوی اعلانات در حال دیدن شماره صندلی های خودشون بودند.با خودم فکر کردم: “چرا این آقایون وقتی شمارشون رو می بینن از جلوی تابلو کنار نمی رن و همونجا وایمیسن؟!”. هنوز بعد از چهار ترم این برای من سوال بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.