دانلود رمان متولد اردیبهشت اثر لیلا عفری.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان متولد اریبهشت را بریا شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود رمان متولد اردیبهشت اثر لیلا عفری با ما همراه باشید
خلاصه رمان متولد اردیبهشت اثر لیلا عفری
خیره به درب اتاق بودم . اما در را نمیدیدم . صداها را نمیشندیم.در دلم میگفتم : چرا رفتید . مگر شما چند سال داشتید در دلم میگفتم : اگر بیمارستان این شهر مجهز بود .اگر آزمایشگاهش چیزی کم نداشت ، نمیرفتند. اگر ماشین پدر کمی سرحالتر بود . اگر آن موقع شب راه نمی افتادند. در دلم ” اگر ها ” رژه میرفتند و دست بردار نبودند. پر رنگ ترین اگر همان بود که میگفت : اگر حالا دیروز بود، من نمیگذاشتم بروند .. یا نه .. اگر من هم با آنها میرفتم .. حالا باهم رفته بودیم… تمام حرفهای پنهانی دلم فریادی شد که زنان مجلس را دگرگون کرد و گریه ها و اشکها دوباره راه افتاد:
-مامان ، بابا … کاش من هم با شما میرفتم
-خدااااااا
زن دایی را از پشت آن همه اشک دیدم که سراسیمه وارد اتاق شد . مرا تنگ در آغوش فشرد.
-بمیرم برات مادر .. بمیررررم فریادهایش در سینه ام گم شد.
او را از خود جدا کردم و آرام نالیدم:
-زن دایی .. من مادرم رو میخوام . پدرم رو.
بخشی از رمان متولد اردیبهشت
صدایم در گلو خفه شده بود.از شب گذشته تا حالا آنقدر زجه زده ام ، آنقدر به صورت و سینه ام کوبیده ام که دیگر نا ندارم .که دیگر صدایم در نمی آید. دور تا دور اتاق زنان سیاه پوش مثل من یا آرام و مبهوتند یا تازه واردها جیغ های گوش خراش میکشند. مگر کم کسانی بودند پدر و مادرم .آن فرشته های آسمانی. آنها که آوازه ی خوبیشان و پاکی شان در شهر کوچکمان پیچیده بود و نقل مجلس همه بودند. خیره به درب اتاق بودم . اما در را نمیدیدم . صداها را نمیشندیم.
-زن دایی .. من مادرم رو میخوام . پدرم رو..
در تلش بود حرفی بزند . حرفی که تسکین دردم باشد . که آبی شود روی این آتش افروخته . پیدا نکرد. سر به زیر انداخت . هق هق گریه اش را دیدم که با تکان های سرش همراه بود . لب میگزید و سرش را تکان میداد که جوابی ندارم برایت که مرهمی ندارم برایت.
همانجا خسته روبرویم نشست و فغان کرد. سمانه با یک لیوان آب آمد .با چشمانی گریان و بینی سرخ . کنارم نشست.-بخور صنم .. عزیزم فدات شم..
نگاهم بین او و لیوان میچرخید او ناتوان تر از من و خسته تر از من. لیوان را روی زمین گذاشت .انگار بهت این حادثه حتی توان حمل یک لیوان آب را هم از او گرفته بود. من اما از او خسته تر بودم. من حتی چشمهایم برای دیدن خسته بودند. برای حرف زدن زبانم نمیچرخید. نمیدانستم اول فریاد بزنم بابا .یا اولش بگویم مادر.کدام را صدا میکردم. شال نخی نازکم را تا روی صورتم کشیدم.
کلمات کلیدی: رمان متولد اردیبهشت، رمان متولد اردیبهشت اثر لیلا عفری،دانلود رمان متولد اردیبهشت،دانلود رمان عاشقانه،دانلود رمان عاشقانه جدید،دانلود جدیدترین رمان های عاشقانه،دانلود رمان عاشقانه رایگان،دانلود بهترین رمان های عاشقانه،دانلود رمان متولد اردیبهشت از لیلا عفری
هنوز بررسیای ثبت نشده است.