دانلود کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،کتاب مرگ ایوان ایلیچ را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی با ما همراه باشید.
کتاب مرگ ایوان ایلیچ یکی از کارهای لئو تولستوی نویسنده کلاسیک روسیه است و داستان آن درباره مردی است که با نزدیک شدن به مرگ به پاسخ بزرگترین گرههای زندگیاش میرسد. تولستوی در این کتاب از تمام قدرت خود برای به تصویر کشیدن روحیات و احساسات یک بیمار سختدرمان استفاده میکند. تولستوی روحیات یک چنین بیماری را از لحظه آگاه شدنش به بیماری تا لحظه خاموشی یا مرگ را به پنج مرحله تقسیم میکند و این مراحل را در طول کتاب شرح میدهد.
کتاب مرگ ایوان ایلیچ
ایوان ایلیچ شخصیتی ست که با تلاش ِبسیار در جریان ِ خواسته های جامعه و عاداتِ زندگی، به موفقیت های خوبی می رسد. اما در زندگی ِ درونی، چه از منظرِ عاطفی و چه سکون ِدرونیات خودش، همواره مشکلاتی دارد.
او واقف به این موضوع نیست و غرق در روزمرگی ها می تازد. تا اینکه بنا بر ” اتفاقی” بیمار می شود. بیماری مانند ِ خوره ، آرام آرام جان و در نتیجه روان اش را می خورد.ابتدا امیدوارانه انکار می کند.حتی خدا را زیرسوال می برد.
خشمگین می شود که : (اگر تمام زندگیم اشتباه بوده باشه ؟!!) و بعد دچار افسردگی می شود و پذیرش و در انتها مرگ ، در حالتی که دیگر مانند قبل از مرگ نمی ترسد. در حالت افسردگی به دربان ، زنش ، دختر و دکترش، نگاه کرده و پی می برد هیچ واقعیتی از آنها در زندگی خودش وجود ندارد.
برای خودش هرگز نزیسته ، بلکه طرزِ زندگی اش تنها فریب بزرگی بوده که در پس زندگی و مرگ پنهان بوده. و او برای اینکه اضطراب زندگیش را پنهان کند همواره در کار و روزمرگی ها خودش را بیشتر غرق کرده است..
و امروز مرگ اندیشی در همه ما رخ داده است. اتفاقی آنی که ما را از روزمرگی بازداشته . انگار مانند ایوان ایلیچ در بستر بیماری افتاده باشیم دست شسته ایم از تمامی روزمرگی ها که ما را غرق می کرد.
و داریم فکر می کنیم کجای زندگی ما اشتباه بوده ؟ …بی منصب ، بی تریبون، با تمام داشته هایمان که سالهاست جمع آوری کرده ایم پشت سرمان ، در این کنج خلوت ، آیا فکر کرده ایم که تابحال برای خودمان زیسته باشیم؟ شده ” انتخاب ” کنیم ، آن معنای زندگی اصیل ما را چه کسی ، چه چیزی به راستی ساخته است ؟..
هایدگر می گوید ذات هستی رو به مرگ هست و باید این ترس از مرگ را درک کنیم تا بتوانیم از خود بپرسیم آیا ما آن زندگی را زندگی کرده ایم که می خواستیم ؟ قبل از آنکه بمیریم . و این درنگ ، و تامل ، شاید تنها حسن این ویروس باشد.کمی سکون کمی توقف و بعد جاری شدن در زندگی که واقعا می خواهیمش.
و اتفاق دیگری که در این رمان ، در همان ابتدای رمان رخ می دهد ، این است که وقتی دوستان ایوان ایلیچ از مرگ او باخبر می شوند ، هیچ کدام متاثر از مرگ ” دیگری” نمی شوند. و بیشترین چیزی که به آن فکر می کنند این است که حالا چه کسی منصب او را ، جای خالی او را ، پر خواهد کرد. و یا چه اموالی از او باقی مانده است. گویا آدم ها آنچنان در روزمرگی خود غرق هستند که به مرگ ” دیگری ” توجهی ندارند. تنها اکتفا می کنند به مراسم تدفین و…
گویا مرگ از ما بسیار دوراست و نوبت ما نخواهد رسید. گویا زندگی برای ما ، بعد فوت آن ” دیگری ” همچنان دور و طولانی ست.
خلاصه کتاب مرگ ایوان ایلیچ
كتاب مرگ ایوان ایلیچ داستان مرد موفقي است كه در زندگي حرفهاي، كاري و روزمرهاش چيزي كم ندارد. اما در زندگی شخصاش و برقراري ارتباط درست و سالم با نزديكانش بسيار مشکل دارد. در كنار اين مشكلات در همان اوايل داستان متوجه ميشويم كه او بنا به دلایلی كه لئو تولستوي با دقت و جزئيات در داستان ذكر كرده است دچار يك بيماري سخت ميشود.
لئو تولستوي در اين رمان از تمام قدرت كلمات خود استفاده ميكند تا حال و روز ايوان ايليچ را به تصوير بكشد. او براي توصيف حالات روحي ايليچ، رفتارهاي او را از زمان روبهرو شدن با بيماري تا لحظهي مرگ، به پنچ دسته تقسيم ميكند.
لئو تولستوي نام اولين مرحله را عدم پذيرش يا انكار گذاشته است و توضيح ميدهد كه اين مرحله درست بعد از شنيدن خبر بيماري از زبان پزشك شروع ميشود. ايليچ در اين بخش براي تسكين خود، ابري در ذهنش تشكيل ميدهد كه حتما پزشك اشتباه كرده و او چنين بيمارياي ندارد.
بعد از مدتي شخصيت داستان دچار خشم و عصبانيت ميشود. او دليل بيمار شدنش را در اطرافياناش و به طور خاص در همسر و فرزنداناش جستوجو ميكند. ايليچ كه مردي موفق در كار خود است، خشمش از اين بيماري را وارد دنياي کار و حرفهای خود ميكند و عصبانیتش را سر هر كسي كه با او كمي مخالفت كند خالي ميكند.
ايليچ در اين خشم و عصبانیتها فكر ميكند كه او بيمار شده تا ديگران سالم بمانند و همين بيشتر او را عصباني ميكند.
بعد از فروكش كردن خشم، تولستوي براي رهايي ايليچ از اين بيماري راه ديگري جلوي پايش ميگذارد. او شروع ميكند به معامله با خدا و البته مسيح. ايليچ از مسيح ميخواهد كه اگر يك سال يا بيشتر به او مهلت زندگي بدهد، هزار و يك كار نكرده را انجام ميدهد. اما اين مرحله براي او بسيار كوتاه و زودگذر است و بعد، افسردگي به سراغش ميآيد. در اين دوران تمام لحظات زندگي مانند يك نوار ضبط شده از جلوي چشمهاي ايليچ عبور ميكنند.
حالا غم، تنهايي و تاريكي سراغ او آمده است. غم و تنهايياي كه تولستوي با جزئيات فراوان به توصيف آن ميپردازد. در اين دوران ايليچ كه تا توانسته ديگران را از خود رنجانده، چارهاي ندارد كه در تاريكي خود فقط منتظر مرگ بماند. مرگي كه سرزده و بدون دعوت سر راهش سبز شده و ايليچ با تمام تقلاهايي كه انجام داده، درنهايت نميتواند از آن فرار كند.
بخشی از کتاب مرگ ایوان ایلیچ
از زندگی ایوان ایلیچ چه بگوییم، که سادهتر و معمولیتر و بنابراین وحشتناکتر از آن پیدا نمیشد. او یکی از اعضای دادگاه بود و در چهلوپنج سالگی درگذشت. پدرش از کارمندانی بود که پس از خدمت در وزارتخانهها و ادارات گوناگون در پترزبورگ پیشینهای پیدا کرده بود از آندست که آدمها بهواسطهی آن صاحب منصب میشوند و به رغم بیکفایتی در احراز مشاغل پر مسئولیت، اخراج آنها به دلیل داشتن سوابق طولانی کان لم یکن میگردد و بنابراین برای آنها به طور اخص مشاغلی ایجاد میکنند که هرچند ساختگی است، درآمد حاصل از آنها از ششهزار روبل گرفته تا دههزار روبل، دیگر ساختگی نیست و در ازای آنهم عمر درازی میکنند.
ایلیایپیمیچ گالین، مشاور خصوصی و عضو زاید نهادهای زاید گوناگون، چنین آدمی بود. از سه پسری که داشت، ایوانایلیچ دومی بود. پسر ارشد پا جای پای پدرش، منتها در ادارهای دیگر، میگذاشت و از نظر سابقه خدمت به مرحلهای رسیده بود که هر حقوقبگیری با وضع مشابه به آن میرسید.
پسر سوم مایه سرشکستگی بود. چند شغل نان و آبدار را از دست داده بود و حالا در اداره راهآهن خدمت میکرد. پدر و برادرانش، و خاصه زنانشان، علاوهبر اینکه چشم دیدنش را نداشتند اصلا نمیخواستند سر به تنش باشد. خواهرش با بارون گرف، که کارمندی همسنخ پدرش در پترزبورگ بود، ازدواج کرده بود. ایوانایلیچ به قول مردم گل سرسبد خانواده بود.
لئو تولستوی
لئو تولستوی اشرافزادهای مرفه بود که ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پولیانا دهکده آبا و اجدادی خانوادهاش چشم به جهان گشود. او مادرش را در ۲ سالگی و پدرش را در ۹ سالگی از دست داد و تحت سرپرستی فامیل پدریاش از جمله عمه تاتیانا یرگلسکایا تربیت شد. لئو در پاییز ۱۸۴۴ در رشته زبانهای شرقی دانشگاه غازان ثبتنام کرد، کمی بعد تغییر رشته داد و رشته حقوق را برگزید. او دانشجوی چندان ممتازی نبود اما بسیار اهل مطالعه بود. نویسنده محبوب دوران نوجوانیاش ژان ژاک روسو بود.
لئو تولستوی در سال ۱۸۵۱ به ارتش ملحق شد و به قفقاز فرستاده شد. در سال ۱۸۵۴ در جنگهای کریمه و سباستوپل حضور داشت و بر اساس تجربیاتش کتاب داستانهای سباستوپل را نوشت که باعث شد نامش سر زبانها بیفتد. موفقیت کتابش باعث شد از ارتش استعفا دهد.
تولستوی در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ درحالیکه حالت قهر خانه را ترک کرده بود، در یک ایستگاه راهآهن دورافتاده درگذشت و در یاسنایا پولیانا به خاک سپرده شد.
لئو تولستوی در طول حیاتش سه رمان بسیار مهم نوشت اما بیشترین شهرت او مدیون رمان جنگ و صلح است. دو شاهکار دیگر تولستوی آنا کارنینا و مرگ ایوان ایلیچ هستند که آن دو نیز از مهمترین آثار ادبیات کلاسیک روس به شمار میآیند
لئو تولستوی بر این باور بود که رمان ابزاری برای تربیت روح و روان است و دقیقاً محتوای رمان جنگ و صلح وسیلهای برای آموزش روح و روان است. هر خوانندهای پس از خواندن این شاهکار بزرگ به این موضوع معترف خواهد بود.
جنگ و صلح رمانی بسیار درخشان است که خوانندگانش را مسحور میکند. رمانی که هم داستان است و هم روایت مهمی از تاریخ را بیان میکند. تولستوی خود معترف است که کمی از خصلتهای فردی را فدای روایت تاریخی رمان کرده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.