دانلود رمان اسطوره اثر پگاه
دانلود رمان اسطوره اثر پگاه.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان اسطوره را برای شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود رمان اسطوره اثر پگاه با ما همراه باشید.
خلاصه رمان اسطوره اثر پگاه
رمان اسطوره از نظر کاربران،جزو برترین های رمان ایرانی انتخاب شده است دیاکو، که به شدت مورد تقدیس دختری به نام شاداب است، شاداب از خانواده مستضعفی می باشد و عاشق دیاکو شده و دیاکو ده سال اختلاف سنی با شاداب دارد و پشتیبان مالی اش می شود ، شاداب ترم سه مهندسی عمران دانشگاه تهران درس می خونه …
بخشی از رمان اسطوره اثر پگاه
صداي بوق ماشينها مثل سوهان…يا نه مثل تيغ !….يا نه از آن بدتر…مثل يک شميشير زهرآلود…! روحم را خراش ميدادند.سرم را به همانجايی که دستم بند بود و نمی دانستم کجاست…تکيه دادم…! آب از فرق سرم راه می گرفت…از تيغه بينی ام فرو می چکيد و تا زير چانه ام راهش را باز می کرد…! از آن به بعدش را…نمی دانم به کجا می رفت !… همهمه اوج گرفت…دهانم گس شد…عدسی چشمانم سوخت…گلويم آتش گرفت…خشکی گردنم بيشتر شد…اما سر چرخاندم و ديدم که ماشين سياه ايستاد…سياه بود ديگر…نبود؟خواستم تحمل کنم…خواستم به چشم ببينم بلکه باورم شود…خواستم خاطره اين ماشين سياه تا ابد در ذهنم حک شود…اما نتوانستم…درش که باز شد تاب نياوردم….کامل چرخيدم…پشت سرم را به همان تکيه گاه کذايی چسباندم….لرزش فکم را حس می کردم…حاال…يا از گريه و بغض…و يا از خيسی لباسها و سرماي فروردين ماه…!دستانم را بغل گرفتم و چشم بستم…چشم بستم روي همه زشتي هاي اين دنيا…روي اين دنيا!… پايان خط…خط پايان….همانکه می گويند آخر زندگی ست…همان تلخی دردناکی که هيچ کس نمی خواهد باورش کند…همان سوت دقيقه نود…اينجاست…! همينجا…درست همين جايی که من ايستاده ام…! می دانی چرا؟ چون امروز اسطوره مُرد…!!! اسطوره من… مرد من… مُرد! تبسم نيشگون آهسته اي از دستم گرفت و گفت: -يه جوري حرف می زنی انگار من شرايطت رو نمی دونم.خب با اين وضعيت اونی که به اين کار احتياج داره تويی…نه من!تعارف که باهات ندارم….بالاخره يه کاري هم واسه من پيدا ميشه. سرم را پايين انداختم. -مشکل فقط تو نيستی…می دونی که من نمی تونم تو اون شرکت کار کنم. اه غليظی گفت و بازويم را فشار داد .
ثبت نقد و بررسی در مورد این اثر
اگر صاحب امتیاز این اثر هستید
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.