دانلود رمان بازی سایه ها اثر رها.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان بازی سایه ها را برای شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود رمان بازی سایه ها اثر رها با ما همراه باشید
خلاصه رمان بازی سایه ها اثر رها
داستان درباره زندگی دختریست که در شرف ازدواج است و سعی دارد زندگی آرامی را برای خودش رقمبزند. در این راه موفق است تا این که گذشته روی زندگی اش سایه میندازد….به سختی ترافیك رو رد کردم و فرعی رو پیچیدم. با دیدن جای پارك، دقیقا رو به روی کافه، لبخندی زدم و ماشین رو به همونسمت هدایت کردم. بعد از پارك کردن، از ماشین پیاده شدم و لوازمم رو از توی صندوق برداشتم. چشمم به خلوتی کافه خورد.عجیب بود که این ساعت از روز، انقدر خلوت باشه و بخواد مگس بپرونه. کیفم رو روی دوشم محكم کردم و وارد کافه شدم.
بخشی از رمان بازی سایه ها اثر رها
صدای اویز بالای در، خبر از ورودم بود، اما کسی به استقبالم نیومد. در رو اروم بستم و متعجب سمت یكی از میز ها رفتم و وسایلم رو روشقرار دادم. گوشیم رو از جیب مانتوم دراوردم و شماره علی رو گرفتم. نگاهی به اطراف کردم. هیچ چیز مشكوکی وجود نداشت.صدای ویبره گوشی لرز رو توی تنم نشوند. گوشی روی پیشخوان زنگ میخورد و فلش دروبینش خاموش و روشن میشد. ترسیده تلفن رو قطع کردم و صداش زدم .
-علی …
هیچ صدایی نمیومد .نه صدای ظرفی، پایی، صحبتی…امكان نداشت کسی بیاد تو کافه و علی برای استقبال از اشپزخونه بیرون نزنه . نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم ترسم رو کم کنم. فضا، شبیه فیلمای ترسناك شده بود. هر لحظه منتظر بودم یكی از پشت در و دیوار جلوم بپره و بخواد بترسونتم. اونم با ك رم ریزی های بچه ها …قدم های بعدیم مساوی شد با صدای بلندی از پشت سرم. با این که توقعش رو داشتم، اما بازم ترسیدم و جیغی از ته دل کشیدم. به سرعت به عقب برگشتم. با دیدن مهرداد و کیك توی دستش و کلاه بوقی تولد روی سرش، لبخندی زدم و فحشی زیر لب نثارش کردم .
هنوز بررسیای ثبت نشده است.