دانلود رمان هیرکان اثر شکیبا پشتیبان.در این بخش از سایت کافه نویسندگان، رمان هیرکان را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود رمان هیرکان اثر شکیبا پشتیبان با ما همراه باشید.
خلاصه رمان هیرکان اثر شکیبا پشتیبان :
هیرکان قدیسه ای از جادوگران که اعتقاد به خدای یگانه ندارد و مردی بت پرست است.او طی گذشتهای تلخ ناپدید میشود که همه خیال میکنند او فوت شده و ثولن کسی که راه استادش هیرکان را ادامه میدهد اما یک عشق باعث میشود او یگانه پرست شود. و در این بین اتفاقاتی میافتد و رازهایی نهفته آشکار میشود.رمانی در آنسوی از تجلی یادها. که همواره به گذشته ای از قدیسه ها ی جادوگر و زندگی هیرکان می گذرد. یک عصر قدیم و رویدادهای قدیم. در برگیرنده از گذشته ای تجلی بخش و تاریخی. هیرکان: جاودانگی و پرستش
بخشی از رمان رمان هیرکان اثر شکیبا پشتیبان :
خورشید تازه غروب کرده بود و آسمان رنگ آتش را در تاریکی خو گرفته بود. ماه کم کم پدیدار گشت و به تاریکی روشنایی را جلا داد. جنگل در سکوت به سر می بُرد و صدای زوزه گرگ ها کل فضای جنگل را گرفته بود. صدای پارس سگ ها نزدیک بود. شاخ و برگ درختان به زمین سایه ی ترسناکی را تشکیل داده بود. برگ ها با وجود بادی که می وزید به شدت تکان می خوردند و صدای خش تولید کرده بودند. در این ما بین مردی با قدی متوسط موهایی بور و در هم ریخته و صورت سیره اش سبز پوست بود با قدم هایی پی در پی و آرام در جنگل قدم می نهاد. گویا دنبال چیزی در جنگل می گشت. بر کمرش نیزه بسته بود و بر روی کمر بندش چاقوی کوچک تیزی وصل بود و براقیش در شب می درخشید. دستش روی صورتش قرار گرفت و پیشانی اش را بی هدف خاراند جایی که یکی از ابروهای مرد پارگی داشت. همان طور قدم می زد که صدای وز وز حیوانی را شنید و قصد شکار کرد، سرعت قدم های ش را کند کرد و به آرامی قدم برداشت . قدم اول سمت صدایی از وز وز، قدم دوم را که نهاد صدا ناگهان قطع شد، در قدم سوم میله ای در دستش ناخوداگاه پدیدار گشت و وقتی چیزی پیدا نکرد. چشمانش را بست و نفسی عمیق گرفت و خود را در باغ تصور کرد و خود را در باغ دید. خودش را به گوشه ای از باغ سپرده و در عمق خواب فرو رفت
هنوز بررسیای ثبت نشده است.