کتاب دیگر بهار نیامد
دانلود رمان دیگر بهار نیامد از پرویز قاضی سعید.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان دیگر بهار نیامد را برای شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود رمان دیگر بهار نیامد از پرویز قاضی سعید با ما همراه باشید
خلاصه کتاب رمان دیگر بهار نیامد از پرویز قاضی سعید
هیچ نیروی برتر از عشق زن وجود ندارد. در سرزمین دل یک زن عاشق، ابلیس خدایی می کند. ابلیس! زن عاشق دیوانه است. خطرناک است و هر چه دیوانه تر و خطرناکتر باشد، دوست داشتنی تر، دلبرباتر و الهام بخش تر است. زن عاشق، زن دلباخته و قرار و آرام از دست داده، شگفت انگیزترین و ناشناخته ترین مخلوق خداست.زن کتاب را بست و از جا برخاست و پشت پنجره قرار گرفت و به باغ غمزده و محزون که زیر پوششی از برگهای زرد به خواب رفته بود، به درخت های تناور و عریان که چند کلاغ پیر بر رفیع ترین شاخسار آنها کز کرده بودند، نگریست. واپسین روشنایی روز، سایه قامت بلند و موزون زن را به طور گنگ و نامشخصی بر کف اتاق نقش می کرد و زن چون شبحی مرموز، مثل روحی سرگردان، در خاموشی محنت زده اتاق فرو رفته بود. تنهایی چون نهری شتابزده در قلب یخ زده و ساکتش روان بود و اندوهی شکننده در رگهایش می دوید. زن احساس می کرد بر آستانه پیری قرار گرفته است و این بر وحشت تنهاییش می افزود…
بخشی از کتاب رمان دیگر بهار نیامد از پرویز قاضی سعید
همین چند روز قبل بود که شراره دختر آتش پاره اش دست در گردن او اندخته و خنده کنان گفته بود:
-مامان سی ساله شدی تبریک میگم و در دلش خاری خلیده بود.خار حسادت میدید که این دختر این شراره بی قرار روز به روز زیبا تر میشود و صدها نگاه حسرت زده و دلباخته را به دنبال خود میکشد هرروز که میگذشت قدمی به سوی نیستی و تباهی بر میداشت در حالی که دخترش به سوی کمال و پختگی میرفت این دردی بود که زن نمیتوانست به زبان بیاورد
هنوز بررسیای ثبت نشده است.