خلاصه دلنوشته گونه های چالدار از ثمین سعیدی نیا:
چین های رو پیشونیت،گره ی ابروهات،چشم های میشی رنگت که آینه ی دلت بود.لم*س کردنذتنبور
با سر انگشتات،بوی گس سیگارت،رد پیف اسپری زیر یقه ی بلوز آبی رنگت،ترست از صدایذبلندو
فوبیِ دعوا،احتیاطت در رانندگی،اسکناس بیست تومانی تا نخورده ی عید قربان،سیدِ پشت اسمت،
آلبوم کامل شجریان توی داشبورد ماشین،صدای ضرب،خنده هات.وقتی از همه چیز رضایت داشتی و
چالی که با دیدن خندهه ات روی گونه ام میافتاد… این روزها،من اینها را مرور میکنم.
قسمتی از دلنوشته گونه های چالدار از ثمین سعیدی نیا :
آدمي كه خودش را به نفهمي بزند! نميتواني سرش را از زير برف بيرون بكشي، حال تو هي اينستا را پر كن از پستهاي غمدارِ زنانه، هي
عكس پروفايلت را بردار و سياهش كن، در جوابش يك كلمه يك كلمه حرف بزن. هرجور راحتي را اسلحه كن و طرفش بگير، خودت را گم و
گور كن و ساكت باش.
اَستون را بپاش روي ناخنهاي قرمزت و سرت را گرم كن با كيك بستني دو هفته پيش در فريزر، غم و دلتنگي را همراهش ببلع.
انگار نه انگار، كسي كه اراده كند، توراحالِ تورا نفهمد، خودت را لت و پارهم كني باز فكر ميكند داري ادا در مياوري.
***
لبـخند ميچسـبد. . .
وقتـي مردي با لهجـهي آذري برايـت از عـشق ميگويـد!
***
تا وقتي اين چشمهاي دهن لق به روي تو باز شوند، ناز كردنت منطقيست!
رفتـنت برابر شد با ؛
شورشِ قـرصهاي اعصابم. …
***
صورتش را با سيلي سرخ نگه ميدارد،
و مادربزرگ ميگويد: لپهايت گل انداخته. …
ستاره لطفی –
بسیار عالی، لذت برم❤️