رمان پروانه ها هرگز نمی میرند از پرنده سار

خرید و دانلود رایگان رمان پروانه ها هرگز نمی میرند از پرنده سار
دسته‌بندی‌ها: , تاریخ به روز رسانی: 20 بهمن 1400
اطلاعات اثر:
  • دسته بندی:داستان و رمان
  • عنوان:پروانه ها هرگز نمی‌میرند
  • نویسنده:پرنده سار
  • ژانر:عاشقانه | اجتماعی
سوالی دارید؟
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

رایگان!

1.7/5 - (3 امتیاز)

دانلود رمان پروانه ها هرگز نمی میرند از پرنده سار با فایل pdf ،اندروید، آیفون و جاوا و با لینک مستقیم

خلاصه رمان پروانه ها هرگز نمی میرند از پرنده سار

دانلود رمان پروانه ها هرگز نمی میرند از پرنده سار .ثریا و رادمهر، زوجی مهربان و عاشق بودند و حالا پس از هشت سال زندگی مشترک، خواستار جدایی میشوند. حال آنکه هیچ جدالی میانشان نیست و زندگی بسیار آرامی دارند.گاهی باید جمله ها را شکست. »ماندن« یا »نماندن«؟ مسئله این است.

بخشی از رمان پروانه ها هرگز نمی میرند از پرنده سار 

دنیای آدم ها با هم فرق دارد. بعضی ها دنیایشان بزرگ است و برخی کوچک. مثالً خانم علی نژاد دنیایش خیلی بزرگ بود؛ چون که سه لیسانس داشت و شوهرش شرکت نفتی بود و یا خانم مهربان دنیای کوچکی داشت؛ چون که بسیار ساده زیست بود و خانه شان همین حوالی مدرسه بود. من فکر میکنم آدم های خوشبخت کسانی هستند که دنیایشان ساده و کوچک است؛ چون آنطوری میتوانند همه ی دنیایشان را داشته باشند؛ ولی کسانی که دنیایشان بزرگ است، نمیتوانند همه چیز را با هم داشته باشند. دلم برای خانم محمودی میسوخت. دبیر ریاضی بود. البته من از زندگی شخصی اش چیزی نمیدانستم؛ اما همین که تا به این سن ازدواج نکرده بود، دل سوزاندن داشت. احساس میکردم او از من تنهاتر است. احساس میکنم او هم دنیای کوچک و سرسبزی دارد. او مهربان است. دنیای من اما کوچک است. با آنکه خانه مان سعادت آباد است و شوهرم مایه دار، دنیای کوچکی دارم؛ اما خوشبخت نیستم. بدبختی اگر یک چاه زیر زمینی هفت طبقه باشد، من در طبقه ی هشتمش هستم؛ یک کنج دلگیر و تاریک. آقای سعادت چای تعارف میکند. یک استکان برمیدارم. چقدر چشم های سبز را دوست دارم. آقای سعادت چشم هایش سبز رنگ بود. برای خودش پیر مردی بود. میشد به چشم پدر نگاهش کرد. چشم هایش خیلی روشن و دل انگیز بودند. خانم علی نژاد، حرف از ایرادات گروه تألیف کتاب فیزیک پایه ی یازدهم میزند و من بی اختیار حواسم پی آقای سعادت است. مرد خوبی به نظر می آید؛ مثلِ رادمهر. رادمهر هم مرد خوبی است. پیراهن نخودی رنگ تمیزی به تن دارد و شلوار پارچه ای. خیلی تمیز لباس پوشیده، سنگین و پیرمردانه. رادمهر هرگز این چنین لباس نمیپوشد. به علاوه ی آنکه همیشه کمربندش را روی پیراهنش میبندد. اما رادمهر به تازگی سی وهفت ساله میشود، با این پیرمرد پنجاه ساله تفاوت زیادی دارد. سی وهفت سال! وقتی آشنا شدیم بیست و هشت سالش بود. راستی! من چندساله شده ام؟ -خانوم طاهری، کلینکس رو بیزحمت میدی؟ صدای خانم حسینی است، دبیر هنر. او را نمیدانم دنیایش بزرگ است یا کوچک؛ اما بسیار مبادی آداب است و حداقل در محیط کار، خاله زنک نیست. روی اعصاب آدم نمیرود و آنطوری نیست که بخواهد هی از بچه ها گله کند. کاری که علی نژاد خیلی انجامش میدهد. دستمال کاغذی را به او میدهم. تمام پرسنل مدرسه فکر میکنند من زنی ازخود راضی و پولدار هستم. فکر میکنند از عمد خودم را میگیرم که به خاطر خرپول بودنم بهشان فخر بفروشم و کم حرف میزنم که خودم را توی چشم نشان دهم. امسال تازه دومین سالی است که اینجا تدریس میکنم و اینها فکر میکنند من از اینکه توانسته ام در این سن کم به چنین مدرسه ی معروف و سطح بالایی بیایم، مغرور شده ام. البته که چنین نیست.من فقط دلم

نمیخواهد با زن ها در ارتباط باشم. آن هم زن هایی که همه شان شوهر و بچه دارند و من هنوز بچه ندارم. من چند سالم بود؟

لینک های دانلود اثر
انتنشارات

زبان

فارسی

شابک

نوع فایل

pdf

حجم

1.6 مگابایت

نقد و بررسی‌ها
  1. حسین نجفی

    رمان فوق العاده زیبایی هست.حتما بخونید

  2. علی یونسی

    رمان زیبایی هست.موفق باشید خانوم سار

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت