دانلود رمان صوتی زهر تاوان اثر پگاه رستمی (p*e*g*a*h) .در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان صوتی زهر تاوان را برای شما عزیزان اماده کردهایم.برای دانلود رمان صوتی زهر تاوان اثر پگاه رستمی فرد (p*e*g*a*h) با ما همراه باشید
خلاصه رمان زهر تاوان
عصیانگری که آمده تا قصاص کند. تا به جبران آتشی که بر جانش افتاده زندگی دیگران را بسوزاند و بخشکاند. آمده تا با افسونگری جام زهر را در کام دشمنانش بریزد
درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگی جلوه میشه تاجایی که کیان ازجزئی ترین رفتارهای جلوه که حتی مادرش بی خبربوده اطلاع داشته تاجایی که جلوه عاشق کیان میشه و کیان عاشق جلوه.اما چون کیان یه جورایی جلوه روبزرگ کرده نمیتونه بین حس اینکه عاشق جلوه شده یا فقط یه حسه دلسوزی و مسئولیت پذیری نسبت به جلوه داره یکی روانتخاب کنه.ازاون طرف وقتی جلوه میبینه کیان بادخترهای دیگه ای وقتش رومیگذرونه و از جلوه دوری میکنه احتمال اینکه یه روزی کیان عاشقش بشه رو به صفر میرسونه و دریک تصمیم ناگهانی چون میخواد ازاین حس رها بشه به اولین خواستگارش که استاد دانشگاهش هستش و همچی تمومه جواب مثبت میده و باماهان ازدواج میکنه و …
بخشی از رمان زهر تاوان
به تصویر خودم در آینه خیره می شوم. موهام رو که یک طرف صورتم ریخته کنار می زنم. این طوری … یک دست به سر و صورتم می کشم، لباس هامو عوض می کنم و درست مثل یک پرنسس از اتاق خارج می شوم. آرام و با لبخندی که از صبح روی صورتم نقش بسته، خرامان خرامان به سمت پله ها می روم. من دکتر جلوه کاویانی خوب بلدم چطور حرف بزنم که مخاطبم محو صحبت کردنم شود. من خوب بلدم چطور بنشینم، بلند شوم، نگاه کنم، لباس بپوشم و…
چون سال ها بر روی تک تک رفتارهایم کار کرده ام تا به راحتی مجنون کنم، محکوم کنم، قصاص کنم و…. روی اولین پله می ایستم به سالن مسلطم اما خودم در تیر رس نگاه کسی نیستم. نگاهم را می چرخانم.مردی کنار ستون میانی سالن نه چندان بزرگ خانه ام ایستاده در حالی که نوشیدنی می نوشد و بی حوصله به چهره گریم شده دختر کنار دستش می نگرد. دختر هم مداوم صحبت می کند و تقریبا به هدفش رسیده است. نمی دانم چرا بی اختیار پوزخند می زنم. در دلم می گویم این راهش نیست دختر خانوم… باز چشم می چرخانم و این بار روی صورت ماهان نیک نژاد که مشغول صحبت کردن با پدرم است زوم می کنم. خدا رو شکر آتش نفرتش از من دامان پدرم را نگرفته است…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.