رمان جادوی کهن ( جلد اول – پارسه ) نویسنده فاطمه سادات هاشمی نسب

دانلود رایگان pdf رمان جادوی کهن ( جلد اول - پارسه ) نویسنده فاطمه سادات هاشمی نسب
دسته‌بندی‌ها: , , تاریخ به روز رسانی: 2 جولای 2025 تعداد بازدید: 8 بازدید
اطلاعات اثر:
  • ویراستاران:حدیثه ادهم، هانی بهادری، دیوا لیان
  • ناظر:تیم نظارت کافه نویسندگان
  • کپیست:دیوا لیان
  • سطح:برگزیده
  • طراح:ستاره سربی
گزارش مشکل دانلود
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

رایگان!

امتیاز دهید

در این بخش از سایت کافه نویسندگان، رمان جادوی کهن ( جلد اول – پارسه )  را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم فاطمه سادات هاشمی نسب با ما همراه باشید.

 

خلاصه:

قدمت ایران به پنج هزار سال پیش باز می‌گردد، تئوری‌هایی باب وجود جادو، اهرمن، موجودات جادویی همچون سیمرغ وجود دارد که اگر واقعی باشند دنیا دگرگون خواهد شد، و اما چطور باید فهمید؟ این رمان دقیقا قصد دارد این تئوری را برای شما اثبات کند، البته با چاشنی عشق و حقیقت ولی لطفا هیچ‌چیز را باور نکنید زیرا یکهو همه‌چیز تمام می‌شود.

بخشی از اثر:

حیاط زیر پیکر آن موجود عظیم‌الجثه نمی‌ایستادند.
پناه با چشم‌های لرزانش همان‌طور که به آن موجود، به آسمان سیاه بالای سرشان نگاه می‌کرد، بلند فریاد زد تا نیل‌رام به خوبی صدایش را بشنود. در واقع سعی داشت خودش را مشغول کند.
– نیل‌رام!
نیل‌رام سرش را چرخاند، با صدای نگران پاسخ داد:
– هان!
پناه بعد از یک هفته که از حضورشان در اینجا می‌گذشت، بالاخره در این هیاهوی دلش را به دریا زد و حرفی که مدت‌ها بر روی قلبش سنگینی می‌کرد را به زبان آورد.
– راستش رو بگو.
مکث کرد زیرا صدای جیغ مردم بیشتر شده بود، ناچار نفس بیشتری گرفت و بلندتر از قبل فریاد زد:
– می‌خوای اینجا بمونی؟
نیل‌رام واضح صدای پناه را شنید، در واقع با آن صدای بلندش محال بود نشنود. اما خیره به کَمَک عظیم‌الجثه که به رنگ تاریکی شب بود، ترجیح داد سکوت کند و پاسخ پناه را ندهد. اما پناه به همین راحتی بیخیال او نشد آن هم نه وقتی بعد از مدتی حرف دلش را زده بود، حداقل به یک پاسخ نیاز داشت. زیرا این چند روز حسابی رفتار نیل‌رام فکر او را مشغول کرده بود و حال که بالاخره تنها شده بودند باید پاسخش را می‌گرفت. این‌چنین که نمیشد. پس دوباره در آن باد سهمگین که لحظه به لحظه با رسیدن کَمَک تند و قوی‌تر شده بود، فریاد زد:
– نیل‌رام، خودت رو گول نزن!
شالش را محکم گرفت تا باد آن را نبرد، دست‌هایش را جلوی صورت و چشم‌هایش گرفت و بلند تر فریاد زد:
– تو می‌خوای اینجا بمونی مگه نه؟
نیلرام نیز وضعیت بهتری نسبت به پناه نداشت، تمام تلاشش را می‌کرد تا خود را در همان‌جایی که ایستاده بود نگه دارد. انگار باد هر آن ممکن بود هر دویشان را به آسمان ببرد. صدای پناه دوباره در گوش‌هایش زنگ زد.
– وگرنه دلیلی نداره این‌قدر جادوی آشکار رو انکار کنی!

نیل‌رام همچنان به سکوتش ادامه داد، اما بعد از چند ثانیه به حرف پناه پوزخند زد و نگاهش را از کَمَک بالای سرشان که نعره‌هایش بند دل را پاره می‌کرد گرفت. مردمک‌هایش سوی پناه ثابت ماندند. در آن باد آشفته که موها و دامنش را شدیدا به بازی گرفته بود با تمسخر پاسخ داد:
– نه اتفاقا! حالا که فهمیدم عنصر آب رو دارم می‌خوام زودتر کار هام رو تموم کنم و از این جهنم برم. البته اگر واقعی باشه.
پناه ابروهایش را از سر تعجب بالا برد، راست می‌گفت؟ پس چرا چیزی در این مورد به شه‌بانو یا مهیار نگفته بود؟ چرا رفتارش آن هفدش را تایید نمی‌کرد؟ هوا ناگهان به شدت گرم شد و باد پرقدرت‌تری وزیدن گرفت. نیل‌رام و پناه هر دو چشم‌هایشان را بستند و در آن گرمی سوزناک هوا خود را محکم نگه داشتند تا مبادا باد آن‌ها را ببرد. آیا وزش باد شدید و گرمی هوا در حد سوزاندن پوست، آن هم بدون حضور خورشید طبیعی بود؟ واقعا؟

لینک دانلود رمان جادوی کهن ( جلد اول - پارسه )
نقد و بررسی ها

نقد و بررسی وجود ندارد.

افزودن نفد و بررسی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مرتبط
سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت