در این بخش از سایت کافه نویسندگان دکلمه جانان بی رحم را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم ح_وفا با ما همراه باشید.
دیباچه:
در این روزها سردی میبارد از زمین و زمان، نه! هوا سرد نیست؛ نمیدانم شاید هم سرد باشد؟
اما سردی اطراف من از برخورد جانانم سر چشمه میگیرد؛ نمیدانم چه شده! دگر بود و نبودم برایش فرقی ندارد، لبخند مهرباناش را از من دریغ میکند! ذرهای انصاف ندارد!
قلبم را زیر پا ماند و لگد مال کرد! احساسم برایش پوچ است؛ جانانم بیرحم شده است خدایا… .
بخشی از اثر:
روز اول آشناییمان را یادت هست جانانم؟
در آن روز عشق من نسبت به تو متولد شد؛
یک عشق بسیار کوچک و دلنشین، تو را آن روز در قلبم قفل و زنجیر کردم!
تو روز اول آشنایی چقدر مهربان بودی!
بیرحم، قلبم درهمان دیدار اول، دلم را کادو پیچ کردم و هدیه دادم به تو؛
اما تو! بیخبر از همهجا بودی، نمیدانم چرا عشق را درون تکتک کلماتم ندیدی؟ آخ، باز تمام وجودم به آتش کشیده شد، با یاد آوردن لحظههای خوبمان. چقدر صمیمی بودی!
نمیدانم روزگار سنگدل با تو چه کرده است؟
جانانم، که اینگونه تو را بیاحساس ساختهاست!
یادت هست ساعتها باهم حرف میزدیم؟
بدون هیچ دلخوری، حال سالی نو شود، بهاری آغاز شود، حتی جوابم را نمیدهی!
جانانم من چگونه با این رفتار سردت، بیمحلی کردنهایت کنار بیایم؟
جانان بیرحم… !
هنوز بررسیای ثبت نشده است.