در این بخش از سایت کافه نویسندگان، داستان کوتاه ماه کوچک تو را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود داستان کوتاه ماه کوچک تو از ملینا مدیا با ما همراه باشید.
دیباچه داستان کوتاه ماه کوچک تو:
مثل همیشه لباس زردم رو پوشیدم و به سمت حیاط دویدم. با شادی بسیاری خطاب به اقا جون که روی تخت چوبی وسط حیاط نشسته بود گفتم:
-آخ جون، آقا جون ماه و نگاه! بازم مثل همیشه خوشگل و نورانی.
اقا جون با شنیدن صدای من سرش رو بالا گرفت، به ماه چشم دوخت و با مهربونی گفت:
-اره عزیزم خیلی قشنگه مثل تو ماهه دیگه.
از حرفش خیلی خوشحال شدم، اون بهترین اقا جون دنیا بود، با شادی در حالی که از پله های ایوان پایین می رفتم گفتم:
-آقا جون من می تونم برم ماه؟
اقا جون مثل همیشه خندید و با زیرکی گفت
-ای دختر شیطون؛ نه فعلا نمیشه.
بخشی از داستان کوتاه ماه کوچک تو از ملینا مدیا:
اقا جون که حواسش هنوز به ماه بود، اینطوری جواب داد:
-چون ما فضانورد نیستیم، بعد رفتن به ماه که آسون نیست.
اما من مصمم بودم، می خواستم واقعا به سمت ماه برم! شاید بشه حتما که نباید فضانورد بود! پس مصمم و خیره به انعکاس ماه گفتم:
-نمی خوام! خب فضانورد بشیم… بعد بریم ماه.
اقا جون؛ اما یکهو ناامیدانه زمزمه کرد:
-خب من که دیگه نمیتونم؛ اما تو سعی کن وقتی بزرگ شدی فضانورد بشی، هان بابا جان؟
ناراحت نگاه از حوض گرفتم و به اقا جون دادم. دم پایی هم رو بیرون اوردم و روی تخت نشستم. اهسته گفتم:
-ولی من دوست دارم با شما بیام.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.