داستانک دیوار کسرا اثر آیسان

دانلود رایگان داستانک دیوار کسرا اثر آیسان
دسته‌بندی‌ها: , , تاریخ به روز رسانی: 29 ژوئن 2024
اطلاعات اثر:
  • نویسنده:آیسان
  • ژانر:اجتماعی
  • ویراستار:D A N I
  • کپیست:Bluesky
گزارش مشکل دانلود
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

رایگان!

امتیاز دهید

در این بخش از سایت کافه نویسندگان، داستانک دیوار کسرا را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود داستانک‌ دیوار کسرا اثر آیسان با ما همراه باشید.

دیباچه:

پس از اندوه‌های‌مان، همچون بهار زنده خواهیم شد و برگ های درختان پاییزی روزگارمان دوباره در هوای بهار سبز خواهند شد،
انگار که هرگز مزه‌ی تلخی را نچشیدیم.​

بخشی از اثر:

برادرم که از همسرش جدا شد، اوضاع روحیش خیلی بهم ریخته بود.
تمام زندگیش را جمع کرده بود در یک چمدان و پیش ما برگشته بود.
در کشمکش طلاق کسرا، شعری که همیشه ورد ل*ب بابا بود در سرم زمزمه می‌شد که می‌گفت:
– تعلیم نده کم ذات را، کم ذات اگر بالا رود، گردن زند استاد را.
کسرا خسته و داغان از دو سال کشمکش جوری در خودش گم شده بود که حتی خود ما باور نمی‌کردیم او همان کسرای شوخ و بازیگوش است که شیطنت در چشمان مشکیش می‌درخشد و لبخند قاب همیشگی صورتش بوده، پوست سبزه‌اش بی‌روح شده بود و قد بلندش هم کمی خم شده بود و هی*کل درشتش انگار آب رفته بود.
انگار تازه به خودش آمده بود، از آن به خود آمدن‌ها که یک دفعه به خودت می‌آیی و میبینی چندین سال از عمرت رفته و حتی نمی‌دانی چه کارکرده‌ای!
نمی‌دانی دقیقاً کی هستی و دنبال چه هستی!
اصلاً توان از نو شروع کردن داری یا نه!
همه آرزویم این شده بود که ای کاش کسرا زودتر خودش را پیدا کند.
به یاد روزهایی افتادم که هریک از ما اگر مشکلی داشت، کسرا نفر اول برای حل مشکلات ما پیش قدم می‌شد.
یا اینکه حتی در مشکلات هم آن خندها و شیطنت‌هایش را کنار نمی‌گذاشت.
یک روز دم عید در آن شلوغی و بهم ریختگی خانه کسرا رفت و ازبالای کمد دیواری اتاق مامان و بابا آلبوم‌های عتیقه مامان را آورد.
مامان هم کلی غر زد؛ ولی من و کسرا و کیان آنقدر ذوق داشتیم که بدون توجه به غر زدن‌های مامان وسایل خانه را کمی جابه‌جا کردیم و به تماشای آلبوم ها نشستیم.
مامان درحال تمیز کردن پنجرها بود که کسرا آنقدر سر هرعکس شوخی کرد و ما را خنداند که مامان هم دست از کار کشید و آمد کنار ما نشست.
نشستن مامان همانا و گله‌ی کیان از نداشتن عکس از دوران نوزادیش همانا.
کیان با گلگی پرسید:
– مامان! کیمیا و کسرا این همه عکس دارن، من که ته تغاریم چرا هیچ عکسی ندارم!
قبل از اینکه مامان پاسخ دهد کسرا با همان لحن طنزش جواب داد.
– ما تا دو سالگیت فکر می‌کردیم آپاندیس مامان بودی و درت آوردن از بس کج و کوله بودی، برو خداروشکر کن نگهت داشتیم.
واقعاً گاهی حتی خاطرات شیرین چقدر تلخ و آزار دهنده می‌شوند.
من، مادرم، پدرم و برادر کوچکم کیان همگی مشکلات زندگی خود را فراموش کرده بودیم، انگار که همه مشکل آن روزهای ما در کسرا جمع شده بود، کسرایی که دیوار زندگیش فرو ریخته بود و دور خودش دیوار جدیدی از تنهایی و غم و غربت کشیده بود.

Divarkasra
نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “داستانک دیوار کسرا اثر آیسان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت