در این بخش از سایت کافه نویسندگان، اشعار منظومهی معصومه را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم معصومه نجاتی با ما همراه باشید.
🔹دیباچه:
به نام خدای، شعر و احساس
خدایی، که از زیبایی، وجود خویش؛
به برخی از بندگانش،
چشمهی، پرجوش و خروش احساس را
بخشید و دیدگاه و نظراتشان، را
چون شعری، روان در وجودشان، سرشار کرد.
بهنامخدایی، که سرچشمهی،
اشعار مطلق اوست…
به نام خداوند، غزل، قصیده، رباعی، شعرنو…
به نام خداوند، شعر، بهنامخداوند احساس…
🔹بخشی از اثر:
《 کافهی، تنهایی》
حرف دارم…
به اندازهی، یک فنجان قهوهی، داغ رو در رویت!
تو و من، باشم و یک خاطرهی، خسته از راه دراز.
حرفها دارم…
هزاران واژهی، تکراریِ، عشق از نگاه تو؛
و بخوانی، شعرهایم، را در دفتر چشمهایم،
پشت این، پنجرهی، رو به سکوت
ل*ب به خنده بگشایی، و شاد کنی،
تا در این، کافهی، تنهایی خویش
برسرمیز تو بنشینم.
من، تو را از بین هزاران گل نرگس جستجو کردم
ای لالهی، سرخ…
و صدای قدمهایت، را شمردم تا خود صبح!
من، تو را از بین هزاران دعا آرزو کردم
آن، زمانی که پشت پلکهایم، بارانیشد.
*
« مسافر»
میروم،
مرا با منطق شما کاری، نیست…
میروم،
کتابهای، فلسفه را جا میگذارم،
و نگاههای، خشک و خسته از پس حصار روح میروم،
باخود میبرم، هرچه که در آن، صداقت پیداست!
روی، سرفصل کتابهایش، احساس جاری است!
میروم،
شهرتان دوده زده از کمبود واژهها،
و دایرهُ المعارفتان، همواره محدود!
وقت رفتن گلدان اقاقی، را میبرم، باخود
برایش شعر میخوانم،
و کتاب…
تا که روحاش، تازه شود.
آب میدهماش،
و هزاران ذره از نور خورشید را من، به او میبخشم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.