در این بخش از سایت کافه نویسندگان، رمان جواهر سوم را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم نرگس محمدیان روشنفکر با ما همراه باشید.
خلاصه:
آن خانهباغ، مجللترین عمارت شهر است. وسوسه زندگی در چنینخانهای، برخی افراد را به داخل میکشانَد. پس از بستهشدن درها، آنها مجبورند انتخاب کنند تا آخر عمر در خانهباغ بمانند یا هر کدام سه جواهر پیدا کنند، در حالی که در محل زندگیشان فقط پنج جواهر برای دو نفر پنهان شده است. به طور خلاصه، طبق قانون بازی کسی که جواهر سوم را زودتر بیابد نجات پیدا میکند و پس از آن، مرگ درب خانه را باز میکند…
بخشی از اثر:
نزدیک طلوع آکانه به رختخواب رفت. یک دقیقه پس از بستن چشمانش به خواب عمیقی فرورفته بود! کیومی نمیتوانست بخوابد؛ نمیدانست حسی که دارد هیجان است یا ترس… آخرین چیزی که توجه او را جلب کرد، یک دوربین عکاسی و یک نامه بود. داخل پاکت یک جواهر ارغوانی زیر هوای گرگ و میش پنجره میدرخشید. کیومی با دستانی لرزان، نامه را برداشت. برخلاف دفعات قبلی، فقط یک جمله نوشته بود: “با ایندوربین از خودتان عکس بگیرید و به میکی بدهید.”
وقتی بیدار شدند، شکوفههای درختان گیلاس زیر نور خورشید درخشانتر از شب قبل به نظر میرسیدند. باغ گویی تکهای از بهشت بود که روی زمین فرود آمده است. دختران کیمونوهای خود را پوشیدند، موهای خود را آراستند و زیر یک درخت گیلاس که همرنگ کیمونوهایشان بود، از یکدیگر عکس گرفتند.
- میکی!
میکی از دریچهای که زیر دیوارهای دور باغ بود بالا آمد و دریچه را بست. چشمان میکی موقع دیدنعکسها برق میزد.
- شما از تمام شکوفهها و گلهای اینجا زیباتر هستید!
بستهشدن آندریچه حس بدی به دختران القا کرده بود. صداهایی از پشت دیوارها میآمدند؛ برای آدمهای دیگری بودند که اینجا حبس شده بودند؟ دیوارها از گوشه خانه تا گوشه دیوارهای باغ کشیده شده بودند؛ بعد از کمی فکر کردن میشد به این نتیجه رسید در اینباغ، یک خانه مربعی شکل وسط است و دور تا دورش باغی است که با چهار دیوار در گوشه، به چهار قسمت مساوی تفکیک شده است.
- میکی، الان هشت نفر اینجا هستند؟ یعنی شش نفر به جز ما؟
- هشت نفر اینجا هستند، اما یک نفر دیر کرده است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.