رمان بزرگ‌زاده متواری نویسنده ماها کیازاده

دانلود رایگان pdf رمان بزرگ‌زاده متواری نویسنده ماها کیازاده
دسته‌بندی‌ها: , تاریخ به روز رسانی: 26 مارس 2025 تعداد بازدید: 15 بازدید
اطلاعات اثر:
  • ناظر:ملکه برفی
  • ویراستار:تیم ویراستاری کافه نویسندگان
  • طراح:pen lady
  • کپیست:آشوب
گزارش مشکل دانلود
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

رایگان!

۵/۵ - (۲ امتیاز)

در این بخش از سایت کافه نویسندگان، رمان بزرگ‌زاده متواری را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم ماها کیازاده با ما همراه باشید.

 

خلاصه:
عشق شاهدخت به او لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، دلداده‌تر می‌شد؛ اما زندگی ورق جدیدش را نمایان کرد و فاصله‌ای طولانی بین آن‌ها انداخت. سرانجام زمانی که شعله‌های عشق‌ِ پدرام قصر را می‌سوزاند، زمانی که کلمه‌ی متواری کنار اسم شاهدخت قرار گرفت، زمانی که عشقی جدیدی در قلب کوچک قُل شاهدخت شکوفه زد او…

 

بخشی از اثر:

 

هر دو با هیجان به او خیره شده بودند. شیطان وجودش برخواست و با لودگی و هیجان گفت:

– نگاه کردم که یک پری دیدم، این‌قدر زیبا بود که نتونستم چشم از اون بردارم و انگار این حس متقابل بود، چون پریِ سریع من رو در آغو*ش گرفت و از من خواست بقیه‌ی عمرم رو با اون بگذرونم من هم قبول کردم و بعد دیگه… .

رهام با تاسف سری تکان داد و با ابروهای در هم پیچیده گفت:
– بی‌حیا… پسره‌ی از راه به در شده. چه کسی این چیزا رو به تو یاد می‌ده؟ بگو تا دمار از روزگارش در بیارم. مردک نه شرم می‌کنه نه حیا راست‌راست توی چشمای ما نگاه می‌کنه و می‌گه… .
آبتین بلند خندید و بین حرفش پرید:
– رهام مگه من چی گفتم؟
رامیار با ناراحتی ساختگی آهی کشید و گفت:
– آخ گفتی… پیر شدیم و هیچ‌ک.س حاضر نشد با ما ازدواج کنه. حالا این مرد هم نمی‌ذاره یکم توی رویاهای دست نیافتنی با پری‌های دریایی‌مون غوطه‌ور بشیم.
آبتین لبخندی زد و ادامه داد:
– داشتم می‌گفتم، یک‌دفعه ترسیدم و از آب بیرون اومدم که یک دختر دیدم.
رهام هنگ کرده به او نگریست، رامیار نیز با صدایی بلند شروع به خندیدن کرد به طوری که اشک از چشمانش سرازیر شد و در همان حال گفت:
– بر پدرت لعنت شیطان صفت. ما فکر می‌کردیم همه‌ی سخنانت زاده‌ی تخیلات مشکل‌دارت هست و ظاهرت این‌قدر پلیده نگو که جناب ظاهر و باطن یک رنگن. حالا چه کسی بود؟
با لودگی چشمانش را گرد کرد و ادامه داد:
– نکنه پری‌دریایی بود؟
آبتین ابروهایش را به هم پیوند زد و زمزمه کرد:
– تا از نظر شما پری چی باشه.
مکثی کرد و با حالتی گنگ لبش را گزید و گفت:
– شاهدخت بود.
و بعد نگاهی به چهره متعجب‌شان کرد.
لینک‌ دانلود رمان بزرگ‌زاده متواری
نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رمان بزرگ‌زاده متواری نویسنده ماها کیازاده”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مرتبط
سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت