در این بخش از سایت کافه نویسندگان، دلنوشته ژالان را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم محمد یاسین نصرتی با ما همراه باشید.
مقدمه:
در دل شبی بارانی، جایی که قلبم از درد و دلتنگی فریاد میکشد، این دلنوشته متولد میشود. حکایت عشقی که هم آرامش است و هم طوفان، هم امید است و هم نا امیدی. در این کلمات، پژواک فریادهای خاموش و نجواهای عاشقانه قلبم را خواهید شنید.
بخشی از اثر:
ملودی در گوشم شروع به خواندن کرد؛ دستانم را مانند پر، پرواز دادم و شروع به رقصیدن کردم. کمی جلو رفتم… یاد اولین دیدارش افتادم.
***
کمی عقب رفتم… یاد اولین لبخندش افتادم. همانند چرخ و فلکی، چرخ زدم و جریان باد را دورم حس میکردم که یاد چشمانش افتادم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.