دانلود دلنوشته پژواک مرگ از آتریسا اکبریان. در این بخش از سایت کافه نویسندگان، دلنوشته پژواک مرگ از آتریسا اکبریان را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود پژواک مرگ از آتریسا اکبریان با ما همراه باشید.
خلاصه دلنوشته پژواک مرگ از آتریسا اکبریان
سالیان سال، بیوقفه میدویم و به گرد خویش میچرخیم…
و دوران سرسام آوری که هر روز تحمیل میشود بر ما!
تا شاید،
شاید برای فرصتی هر چند اندک،
هر چند ناچیز و کوچک؛
آرامش داشته باشیم، رفاه داشته باشیم،
خوشبخت باشیم!
اما زمانی که تازه به آن دست مییابیم، ناگهان پژواک مرگ بر گوشهایمان طنین
انداز میشود و با کولهباری از حسرت، غم، اندوه!
مجبور به ترک این کائنات و تمام داشتهها و رفاه تازه به دست آوردهمان
میشویم… .
بخشی از دلنوشته پژواک مرگ از آتریسا اکبریان
ظلمات و سکوت!
زوج بسیار خوبی هستند برای هم،
اما،
اما برای منِ ترسان از همه چیز و همه کس،
یعنی مرگ!
یعنی نیستی و نابودی!
برای کسی که مدتها است گریزان است از غریبه و آشنا،
برای چشم انتظاری که سالهایسال است
چشم به راه جاناناش مانده است،
برای مجنونی که جان میدهد برای شنیدن صدای لیلیاش، حتی برای یک ثانیه،
برای یک عاشق دلخسته!
کمی زیاده روی نیست آوردن خبر مرگ دلدارش؟
کمی بیرحمی نیست در حق این مجنون؟
کمی نامردی نیست؟
***
تنها، گوشه ی یک رویا،
ایستاده با هزاران هزار خاطره از یک انسان،
منتظر!
شاید که باز هم بیاید آن دلدار!
شاید، شاید باز هم بتواند
ببیند جمال زیبایش را!
شاید…
باز هم گوشهایش بشنود صدایش را!
شاید زمان تجسم کردنش کنار خود، در پستوهای همیشه خاک آلود و سرشار از
تنهایی ذهنش، به پایان رسیده باشد!
شاید!
سادات۸۲ –
آتریسا عزیزم مبارک باشه. ?
سلیمه –
عالییی خسته نباشین?