در این بخش از سایت کافه نویسندگان، دلنوشته هاوار آوار را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود دلنوشته هاوار آوار اثر اِلی فرجی با ما همراه باشید.
دیباچه:
کودکی خُردسالم.
بچههای محل مرا گنجشک میپندارند و به سمتم سنگ میزنند.
جسم نحیف و زخمخوردهام را در خود مُچاله میکنم و به سقف میآویزمش تا قطرههای خون خشک شوند.
لاشخورها طعمهی لذیذ، گیرشان آمده و با صدای مهیبشان بالای سرم، بزم شادی گرفتهاند و روحم را از هم میدرند.
درد دارم، درد دارم … .
ای کاش یک شب از شبهای بیخوابیام، از خواب بپرم!
بخشی از اثر:
خانهیمان را گورستان شهر کردند
مُرده پشت مُرده جمع میشود!
با دستهای خودم
گور میکنم،
دفن میکنم،
قهقهه میزنم،
اشک میریزم،
و پاک میشوم… .
هنوز بررسیای ثبت نشده است.