در این بخش از سایت کافه نویسندگان، دلنوشته عروس مرگ را برای شما عزیزان آماده کردهایم.برای دانلود دلنوشته عروس مرگ با ما همراه باشید.
خلاصه دلنوشته عروس مرگ از فائزه متش
امشب تمام کوچه های شهر را ریسه بستهام.
خرمای درون ظرف را میگردانم و میخندم. کسی کِل نمیکشد…
میخندم و کل میکشم. اما چرا کسی نمیخندد؟
نوک تیز سنان ترحم در تخم چشمانم فرو میرود و تیر میکشد!
آه که قلبم تیر میکشد…
مادر گوشهای نشسته، غرق در دریای سیاه بختیام…
پدر لبخندی میزند. چرا لبخندهایش درد دارد؟
قهقهی مستانهای میزنم و اشکم جاری میشود.
چشمانم میسوزد، سرم گیج میرود…
و چرا قلبم تیر میکشد؟!
بخشی از دلنوشته عروس مرگ از فائزه متش
نمیدانم چرا، چگونه و کی اینجا، روی این صندلی نشستهام.
گیج و مبهوت میان تلاطم افکار بیهوده…
پوچ و خالیام.
مادرم دستم را میکشد و میگوید لباس سپیدم را دور بیاندازم و رخت عزا کشم بر
تن رنجورم.
قطرههای اشک بیمحابا روی گونهام غلت میزنند و میمیرند.
آه که قلبم تیر میکشد!
سادات.82 –
زیبا بود.