ترجمه داستان کوتاه پنجه میمون از پابلیوس. پابلیوس. جیکوبز مترجم زهرا حسینی

دانلود رایگان pdf ترجمه داستان کوتاه پنجه میمون از پابلیوس جیکوبز مترجم زهرا حسینی
دسته‌بندی: تاریخ به روز رسانی: 2 جولای 2025 تعداد بازدید: 3 بازدید
اطلاعات اثر:
  • ویراستار:blue lady
  • طراح جلد:saya
  • کپیست:ژینا
  • سطح اثر:برگزیده
گزارش مشکل دانلود
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

رایگان!

امتیاز دهید

در این بخش از سایت کافه نویسندگان، ترجمه داستان کوتاه پنجه میمون از پابلیوس. پابلیوس. جیکوبز  را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به ترجمه زهرا حسینی با ما همراه باشید.

 

خلاصه:
داستان دربارهٔ خانواده‌ای به‌نام وایت است که از یک دوست ارتشی قدیمی، پنجهٔ خشک‌شدهٔ یک میمون را دریافت می‌کنند. این پنجه، بنا بر افسانه، قدرت برآورده‌کردن سه آرزو را دارد، اما با بهایی سنگین. آن‌ها در ابتدا با شک و تردید، آرزویی ساده می‌کنند، اما به‌زودی درمی‌یابند که هر آرزو، بهایی وحشتناک دارد. فضای داستان با تعلیق و دلهره پیش می‌رود و نشان می‌دهد که گاهی خواستن چیزی، می‌تواند به فاجعه بینجامد.

 

بخشی از اثر:

 

هربرت وایت با زیرکی گفت:
– خب، چرا شما خودتون سه تا آرزو نمی‌کنین، آقا؟
سرباز نگاهی به او انداخت؛ همان‌طور که آدم‌های میان‌سال معمولاً به جوان‌هایی که زیادی خودشان را زرنگ نشان می‌دهند نگاه می‌کنند.
با صدایی آرام گفت:
– کردم.
و رنگ صورتش، که پر از لکه‌های قرمز بود، یک‌دفعه رنگ باخت و پرید.
– واقعاً اون سه تا آرزو برآورده شدن؟
خانم وایت پرسید.
گروهبان‌ماژور گفت:
– آره، برآورده شدن.
و لیوانش با صدایی خفیف به دندان‌های محکمش برخورد کرد.
خانم پیر با اصرار ادامه داد:
– و کس دیگه‌ای هم آرزو کرده؟
او پاسخ داد:
– نفر اول سه تا آرزوشو کرد، آره… نمی‌دونم دوتای اولش چی بودن، ولی سومی مرگ بود. این‌طوریه که پنجه به من رسید.
لحنش آن‌قدر جدی بود که سکوتی سنگین بر جمع سایه انداخت.
پیرمرد بالاخره گفت:
– اگه سه تا آرزوتو کردی، دیگه به کارت نمیاد، موریس. واسه چی هنوز نگهش داشتی؟
سرباز سرش را تکان داد. آرام و کند گفت:
– شاید از روی عادت… یه مدت تصمیم داشتم بفروشمش، ولی حالا فکر نمی‌کنم این کارو بکنم. تا حالا دردسر کافی درست کرده. تازه، مردم نمی‌خرنش. بعضی‌ها فکر می‌کنن یه افسانه‌ست؛ اونایی هم که باور می‌کنن، اول می‌خوان امتحانش کنن، بعد پول بدن!
پیرمرد با دقت به او نگاه کرد و گفت:
– اگه دوباره می‌تونستی سه تا آرزو داشته باشی… واقعاً می‌خواستی؟
مرد گفت:
– نمی‌دونم… واقعاً نمی‌دونم.
او پنجه را برداشت، و در حالی که آن را بین انگشت شست و اشاره‌اش آویزان کرده بود، ناگهان آن را به درون آتش انداخت. آقای وایت با صدایی کوتاه از تعجب خم شد و سریع آن را از میان شعله‌ها بیرون کشید.
سرباز با لحنی جدی گفت:
– بهتره بذاری بسوزه.
وایت گفت:
– اگه نمی‌خوایش، موریس، بدش به من.

لینک دانلود ترجمه داستان کوتاه پنجه میمون از پابلیوس جیکوبز مترجم زهرا حسینی
نقد و بررسی ها

نقد و بررسی وجود ندارد.

افزودن نفد و بررسی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مرتبط
سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت