در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان ده دقیقه به هشت را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود رمان ده دقیقه به هشت اثر Nazanin.Raminiya با ما همراه باشید.
دیباچه:
می خواستم عاشقی کنم بختم را خط خطی کردند.
میخواستم جوانی ،کنم مرا در قدم اول پرپر کردند.
آمدم عادت کنم روحم را به قتل رساندند. آمده ام؛ که حسابم را با همه تسویه کنم!
بخشی از اثر:
پله ها را به سرعت پایین آمدم و به در اتاق سرهنگ با انگشتان
سه ضربه زدم.
نیم ساعت پیش با ستوان محمدی تماس گرفته بود و مرا احضار کرده بود؛ با صدای
همیشه سرد و خشکش گفت:
– بفرمایید.
سعی کردم لبخندی مهمان چهره ام ،کنم تا خستگیام را پشت آن مخفی کنم؛ اما فکر میکنم تنها فقط لبهایم کج و کوله شدند دستگیره سرد را پایین کشیدم وارد شدم، احترام نظامی گذاشتم و با آزاد باشی که سرهنگ گفت؛ به میز او نزدیک شدم: – سلام سرهنگ، خسته نباشید.
همان طور که در حال خط کشیدن بر روی خطوط پرونده زیر دستش بود سری تکان
داد؛ زیر چانه اش دست کشید و با همان لحن سرد همیشگی گفت:
– سلام؛ نیم ساعت پیش به محمدی گفتم بهت اطلاع ،بده، چرا اینقدر دیر؟!
گلویم را صاف ،کردم در جای خود درست نشستم و با صدای محکم گفتم: – در حال بازجویی بودم به همین دلیل دیر شد.
دوباره از سر عادت، سرش را تکان داد عینکش را از روی چشمان پر صلابتش برداشت نفس عمیقی کشید پرونده ای را به سمتم هل .داد بازهم هم پرونده جدید؟ من همین امروز پرونده ای که هفته گذشته به دستم سپرده بود را حل کرده بودم و فکر میکردم؛ که باید حداقل سه روز را به من استراحت دهد؟! نشستن اخم را به راحتی روی چهره ام احساس کردم. دستم را به سمت پرونده دراز کردم قتل عمد به بزرگی و پر رنگ نوشته شده بود با پای راستم روی زمین ضرب گرفتم.
– به دقت پرونده رو بخون ازت انتظار دارم مثل همیشه کمتر از سه ماه این پرونده رو به پایان برسونی این پرونده دست سرگرد اصغری بود؛ ولی گویا نمیتونه از پسش بربیاد من منتظر ،بودم این پرونده ای که به دست داشتی حل بشه تا به تو واگذار کنم؛ تا به الان سه تا قتل انجام شده هیچ چیزی هم از قاتل به جا نمونده، و من بهت ایمان دارم که با هوشی که داری از پسش برمیای موفق باشی.
Hadis_danesh –
رمان فوق العاده قشنگ پر از حس خوب
وقتی رمان رو میخونی غرق میشی اینقد قشنگه
Hadis_danesh –
پیشنهاد میکنم حتما حتما ی بار بخونین