در این بخش از سایت کافه نویسندگان، داستانک تعبیر زندگی را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود داستانک تعبیر زندگی از یاسمن بهادری با ما همراه باشید.
دیباچه داستانک تعبیر زندگی:
سرنوشت چه خوابی برایمان می بیند مهم نیست، ما همانطور که می خواهیم آن را تعبیر می کنیم.
بخشی از داستانک تعبیر زندگی از یاسمن بهادری:
نشسته بود و فکر می کرد که چرا سرنوشت باید این گونه میشد؟ کسی که قرار بود با او بهترین روزهای عمرش را سپری کند، اکنون زیر خروارها خاک آسوده بود، بعد از آن سانحه ی تلخ ترلان دگر هرگز دختر شاد گذشته ها نشد.
ترلان اشک هایش را از گونه اش گرفت و گفت:
-بعد از اون تصادف لعنتی که خواهرم و شوهرش درجا از بین رفتن حداقل تو یه روز صبر می کردی و بعد تنهام می ذاشتی.
قطره ای از اشک که بار دگر سعی داشت سمجانه از چشمانش سرازیر شود را با انگشت اشاره گرفت و ادامه داد:
-مهرداد، من الان تنهای تنهام و فقط یسنا برام مونده، دخترکم سه سال بزرگتر شده ها، می دونستی؟
خنده غمگینی سر داد و دستانش را بر قبر سفید رنگی که نام مهرداد اصلانی بر آن حک شده بود کشید و گفت:
-عجب سوالی هم می پرسم ها، آخه تو سه ساله اینجا گرفتی خوابیدی از کجا باید بدونی چه اتفاقی افتاده یا نیفتاده.
آهی سر داد و سپس گلاب را بر روی قبر ریخت و گفت:
-می دونی مهرداد، اومدم که باهات خداحافظی کنم، منو یسنا داریم می ریم، آره درست شنیدی داریم از ایران می ریم، می خوام دخترم رو ببرم کانادا، می خوام اونجا تحصیل کنه با یکی از هم دوره ای های دانشگاهم هماهنگ کردم، اون هوامون رو داره.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.